این عادت ها را در سال جدید کنار بگذارید!
همانقدر که رفتارهای درست می توانند به موفقیت شما در کسب و کار یاری برسانند، عادت های نادرست هم می توانند به مانعی جدی برای پیشرفت شان تبدیل شوند. معمولا عادت ها آنقدر در وجود فرد نهادینه شده اند که تغییر آنها نیز به سختی امکانپذیر است. با اینحال اگر قصد دارید در سال 94 بیش از پیش در انجام امور موفق باشید، بهتر است عادت های زیر را کنار بگذارید.
1- کار امروز را به فردا سپردن
پیتر والش که کارشناس رفتار سازمانی است، اعتقاد دارد مهمترین عادتی که جلوی پیشرفت را می گیرد موکول کردن زمان انجام امور به آینده است. مشکل اصلی در چنین رفتاری نه به کمبود زمان باز بلکه به ذهنیت فرد برمی گردد و تغییر آن نیز به اراده نیاز دارد.
احتمالا شما هم اموری را در ذهن دارید که هفته ها یا ماه هاست که قصد دارید بالاخره یک روز آنها را انجام دهید. بهتر است آرام آرام از تعداد این امور بکاهید و تا آنجا که می توانید از افزودن بر فهرست امور عقب افتاده اجتناب کنید.
2- پاسخ مثبت به همه درخواست ها
بهتراست بیاموزید که در برخی مواقع پاسخ منفی بدهید. ناتوانی در «نه» گفتن باعث می شود شما بخش قابل توجهی از زمان خود را به اموری اختصاص دهید که نه تنها فایده ای ندارند بلکه شاید حتی جذابیتی هم نداشته باشند.
حتی باید بیاموزید که برخی اوقات به رییس هم پاسخ منفی بدهید. در بیشتر مواقع راه های مودبانه برای «نه» گفتن وجود دارند. سعی کنید از آنها بهره ببرید به جای اینکه خود را سرزنش کنید که چرا همیشه با همه رودربایستی دارید.
3- اعتیادهای ناسالم
اگر فکر کرده اید که این مورد به شما مربوط نمی شود و تنها شامل برخی شخصیت های سریال آینه عبرت می شود سخت در اشتباهید. اعتیاد به مواد مخدر تنها نوع اعتیادنیست. اگر در روز چند ساعت را در شبکه های اجتماعی سر می کنید یا تماشای سریال ها را تنها طی دو شب به پایان می رسانید، نشانه هایی از رفتار ناسالم را در خود دارید.
حتی خوردن بیش از حد قهوه نیز رفتاری است که باید به فکر ترک آن باشید. اعتیادهای ناسالم در کوتاه مدت بخش زیادی از زمان شما را تلف می کنند و در بلندمدت نیز می توانند بر سلامت شما تاثیرگذار باشند.
4- نداشتن اعتماد به نفس
اگر به خودتان باور ندارید این نشانه تواضع و فروتنی شما نیست بلکه نشانه ای است از اینکه به سختی می توانید پیشرفت کنید. افرادی که به خودشان باور ندارند به سرعت تسلیم می شوند و دست از تلاش می کشند و از چالش های تازه نیز اجتناب می کنند؛ به خصوص که چنین افرادی به سرعت از اهداف شان فاصله می گیرند.
برای مثال اگر نسبت به قضاوت دیگران در مورد خودتان به شدت حساس هستید و به راحتی تحت تاثیر نظر دیگران قرار می گیرید، باید در سال جدید روی اعتماد به نفس خودتان بیشتر کار کنید.
یادگیری توانایی هایی که به اطمینان خاطر شما چیزی اضافه می کنند می تواند در این راه مفید باشد.
5- دم را غنیمت شمردن
احتمالا با توصیه های زیادی در مورد فواید «در لحظه زیستن» مواجه شده اید اما حقیقت این است که اگر سبک زندگی خودتان را کلا بر اساس این ایده بنا کنید، آینده چندان روشنی در انتظار شما نخواهد بود؛ به این معنی که پیشرفت چندانی در زندگی تجربه نخواهید کرد.
آینده نگری، داشتن برنامه و چشم انداز و البته درس گرفتن از گذشته بخشی از عواملی هستند که برای موفقیت به آنها نیاز دارید.
منبع: مجله موفقیت
مدیریت زمان با قانون 2 دقیقه ای
نکات مدیریت زمان در گفت و گو با دیوید آلن، مدرس خودیاری
دیوید آلن مشاور مدیریت زمان و نویسنده کتاب های پرفروش است. او برای بیش از یک میلیون متخصص در صدها سازمان، برنامه های خلاقیت و پیشرفت ارائه داده است.
او شرکتی چند میلیارد دلاری را اداره می کند و سه کتاب نوشته است. او از قانون دو دقیقه ای برای انجام کارهای بیشتر و همراه با موفقیت سخن می گوید.
- آموزه های شما در مورد افرادی ست که از وقت کم برای انجام کارهای بیشتری استفاده می کنند. برای ما توضیح دهید که چگونه می توان این کار را با کارآیی بیشتر انجام داد.
بسیاری از افراد کارهای خود را به تعویق می اندازند به این دلیل که نمی دانند کار بعدی شان چه چیزی باید باشد. وقتی که تصمیم می گیرید که کار بعدی تان چه باشد، وقتی می گویید: «اوه، یک لحظه صبر کن! می توانم آن را خیلی سریع انجام دهم» این همان وقتی ست که می توانید پیشرفت کنید. شاید برای گرفتن اطلاعات لازم باشد که در اینترنت جست و جو کنید یا تنها برداشتن تلفن و گذاشتن پیغام برای برادرتان باشد... بسیاری از مواقع، مرحله بعد می تواند کاری باشد که به سرعت انجام شود.
بنابراین اولین قدم این است که اطمینان حاصل کنید کارها را تا مرحله بعد، به اجزای کوچک تر تقسیم کرده اید. سپس اگر زمان کوتاهی به دست آوردید، نظری به همه آن کارها بیفکنید و کاری را انتخاب کنید که برای آن مدت زمان محدود مناسب است. واقعیت این است که بسیاری از کارها در زمانی کمتر از دو دقیقه انجام می شوند.
- از قانون دو دقیقه ای تان برای مان بگویید.
من یک قانون دو دقیقه ای دارم که می گوید: اگر تصمیم بگیرید کاری در دو دقیقه انجام شود، درواقع باید همان وقت آن را درست انجام دهید؛ چون سازماندهی و بررسی آن بیشتر از دو دقیقه طول خواهدکشید؛ تا این که در همان اولین لحظه ای که توجه تان به آن جلب شد، آن را انجام دهید. اگر از پرسیدن این سوال که کار بعدی چیست، اجتناب نکنید، بسیاری از کارهای دو دقیقه ای را می توان در همان لحظه انجام داد. اکنون، زمان بسیاری در اختیار دارید برای کارهایی، همچون تهیه طرح ابتدایی یک نقشه، که نیاز به زمان بیشتری دارند، صرف کنید. شما نمی خواهید که آن را در ظرف دو دقیقه انجام دهید. بهتر است در اوقات دو دقیقه ای، بسیاری از کارهای کوچک همچون پاک کردن ایمیل های قدیمی یا پاکسازی فایل ها را انجام دهید.
وقتی که زمان کوتاهی می یابم و چندان انرژی برای انجام کارهای بزرگ ندارم، کارهای کوچک فراوانی در اطرافم هست که می توانم انجام شان بدهم. فرض کنید یک مکالمه تلفنی را به پایان رسانده ام و تا هفت دقیقه کاری ندارم، این احتمال وجود دارد که ایمیل های بی ارزش را پاک کنم یا فایلی را پاکسازی کنم یا شاید بروم یک فنجان قهوه بگیرم.
- این قانون دو دقیقه ای که در موردش صحبت می کنید، چیزی ست که ما از شما آموخته ایم و هر روز آن را به کار می بندیم. می دانید، یک ایمیل وارد صندوق دریافتها می شود و شما تصمیم می گیرید. آیا این کاری ست که من بتوانم در دو دقیقه انجام دهم؟ و اگر چنین است؛ فقط پاکش کنید، انجامش دهید و بگذارید انجام شود و ادامه دهید. اگر چنین نیست، آن را برای زمانی دیگر که وقت تمرکز روی آن فعالیت ها را دارید بایگانی کنید. درست است؟
بله. می دانید، بسیاری از افراد دریافته اند که برای تبدیل شدن به فرد انجام دهنده کارها، خلاص شدن از کارهای دو دقیقه ای نمی تواند راه حل باشد، همچنین کنار گذاشتن آن نیز راه حل نیست، نظری دوباره بر آن افکندن و دوباره در مورد آن فکر کردن، راه حل است. آن را بیرون بکشید. همچون تفلون باشید. بگذارید از ظرف جدا شود. فکر می کنم این کار به افراد می آموزد برای انجام برخی کارهایی که با آن مواجه می شوند، تصمیمات اجرایی بگیرند. آیا این کاری ست که می توانم در دو دقیقه انجام دهم؟ این پرسشی کلیدی ست که باید مدنظر قرار دهید.
منبع: مجله موفقیت
معنای (مقدار P ) P – Value در SPSS چیست؟
مقدار احتمالی است که میزان سازگاری داده های نمونه را با نتیجه H0اندازه می گیرد. و خلاصه ای فشرده از یافته های نمونه ای را در یک آزمون آماری معرفی می کندو اغلب در گزارش های آماری و خروجی برنامه های کامپیوتری مورد استفاده قرار می گیرد. تقریبا همه نرم افزارهای آماری به جای اینکه آزمون ها را با توجه به مقدار آلفایی که کاربر در نظر دارد انجام بدهند، عددی به نام (p-value) معروف به سطح معنی داری (که در جدول های خروجی نرم افزار باSignificant Level مشاهده می کنید) را محاسبه می کنند. با این کار اختیار تصمیم گیری به کاربر محول می شود. اگر فرض کنیم شما می خواهید آزمونی را در سطح 98 درصد انجام دهید (یعنی آلفا 2 درصد باشد)، حالا به p-value نگاه می کنید. اگر کمتر از 2 درصد باشد، فرض صفر رد می شود و اگر بیشتر باشد فرض صفر رد نمی شود. در این حال توجه داشته باشید که برای هر آزمونی با هر آلفایی می شود تصمیم گرفت. مثلا اگر می خواهید آزمونی را در سطح 95 درصد انجام بدهید (یعنی آلفا 5 درصد باشد)، باز به p-value نگاه می کنید. اگر کمتر از 5 درصد باشد، فرض صفر رد می شود و اگر بیشتر باشد فرض صفر رد نمی شود و قص علی هذا. در چنین وضعی دیگر نیازی هم به مشاهده و مقایسه اعداد در جدول های آماری ندارید.
ویژگی های مشترک افراد موفق!
برای اینکه موفق باشید لازم نیست تاجر، هنرمند، ورزشکار یا مخترع باشید؛ بلکه در هر زمینه ای که فعالیت می کنید می توانید بهترین باشید. فقط کافی است با ویژگی های مشترک افراد موفق آشنا شوید و مانند آنان پرقدرت به سمت خواسته هایتان حرکت کنید.
خصوصیات مشترک در افراد موفق باعث می شود آنها مسائل را بهتر از دیگران ارزیابی کنند، برمشکلات شخصی خود پیروز شوند و بهتر بتوانند رقبای خود را از میدان به در کنند.
شما هم می توانید با طرز فکر آنها آشنا شوید و زندگی خود را به نحو شایسته ای تغییر دهید. نکته مهمی که همواره باید به خاطر داشته باشید این است که برای رسیدن به موفقیت باید از قبل خودتان راآماده کنید. در اینجا به شما روش هایی را معرفی می کنیم که با به کارگیری آنها می توانید در زندگی تان مانند افراد موفق فکر کنید، تصمیم بگیرید و در آینده ای نه چندان دور شاهد موفقیت های چشمگیری در زندگی تان باشید.
قدرت دید و تمرکز بالا داشته باشید
یکی از ویژگی های افراد موفق این است که قدرت دید و تمرکز بالایی دارند. نسبت به همه چیز دقیق هستند و اگر دلیل مسئله ای را ندانند، آنقدر سوال می کنند تا به خوبی متوجه شوند. همین علاقه و کنجکاوی برای فراگیری، به آنها کمک می کند تا ذهنی فعال و خلاق داشته باشند.
فردی که دارای ذهن خلاق است آینده را به خوبی می بیند و شرایط و احتمالات را به درستی ارزیابی می کند؛ کاری که دیگران قادر به انجام آن نیستند.
شخص موفق ابتدا در مورد هر مسئله ای خوب فکر می کند، آن را درذهنش طوری تجسم می کندن که گویی واقعی است، سپس با اراده ای قوی به سمت هدفش گام برمی دارد و برای رسیدن به آن از هیچ تلاشی دریغ نمی کند.
جالب است بدانید اولین کسی که با کامیون بار حمل می کرد، روزی در ذهنش تصور می کرد اگر با کشتی بارها حمل شوند چقدر سریع تر به مقصد می رسند؛ همین ایده بکر باعث شد تا صنعت کشتیرانی رونق گیرد.
در زندگی تان آگاهانه خطرپذیر باشید
شاید شما داستان بعضی از افراد را شنیده باشید که در زندگی خطرپذیر بوده اند و در همان بار اول ثروتمند شده اند ولی بهتر است بدانید همیشه این اتفاق نمی افتد و این موارد استثنا هستند.
آنچه اهمیت دارد این است که افراد موفق از خطرپذیری نمی ترسند و در عین حال تمام جوانب و احتمالات را هم در نظر می گیرند و سپس با اراده ای استوار، به سوی هدفشان گام برمی دارند.
والدین تان را به خاطر خطاهای خودسرزنش نکنید
اگر به هدف مورد نظرتان نرسیدید، والدین خود یا دیگران را مقصر ندانید. افراد موفق وقتی به نتیجه دلخواه در کارشان نرسند، به جای اینکه وقت شان را تلف کنند، گله و شکایت کرده یا دیگران را مقصر بدانند، آستین های خود را بالا می زنند و دست به کار می شوند و خود مسئولیت اعمال شان را برعهده می گیرند.
قدر دیگران را بدانید
افراد موفق خود را مدیون تمام افرادی می دانند که به آنها کمک کرده اند تا از پله های موفقیت بالا روند و همواره قدرشناس آنها هستند. وقتی به هدف شان می رسند، فراموش نمی کنند که در طول راه چه افرادی در موفقیت آنها نقش داشته اند. به نیروی خداوند که همواره پشتیبان آنها بوده اعتقاد دارند؛ برای همین همواره با تواضع رفتار می کنند و علم و ثروتی را که کسب کرده اند با کمال میل با دیگران تقسیم می کنند.
از شکست خود درس بگیرید
موفقیت، در پی شکست به دست می آید. با درس گرفتن از اشتباهات گذشته است که فرد می تواند به سوی موفقیت گام بردارد. افراد موفق اگر در زندگی دچار اشتباهی شوند، سعی می کنند از آن درس بگیرند و خود را اسیر آن نکنند.
آنها یاد گرفته اند اگر در زندگی شکست بخورند، همین شکست برای آنها راهی می شود تا به موفقیت دست یابند. بسیاری از افراد موفقی را که امروز می بینیم، در زندگی خود شکست هایی را تجربه کرده اند. تصور کنید اگر هنگام شکست تسلیم می شدند و دیگر فعالیت و تلاش نمی کردند؛ بی شک به موفقیتی که امروز شاهد آن هستند، نمی رسیدند.
از تمام فرصت های زندگی تان استفاده کنید
شاید دوست داشته باشید بدانید چگونه افراد موفق به موفقیت رسیده اند. بهتر است بدانید هیچ فرمول جادویی وجود ندارد که با به کارگیری آن بتوانید مانند آنها شوید. تنها چیزی که آنها در طول زندگی فرا گرفته اند این است که از تمامی فرصت های زندگی شان به بهترین شکل استفاده می کنند، فقط بر افکار مثبت خود تمرکز می کنند، تمام نگرش های منفی را از خود دور می کنند، راحت تسلیم مشکلات نمی شوند و در برابر تغییرات، قدرت انعطاف پذیری بالایی دارند.
هر گاه افراد موفق در زندگی خود با مشکلی مواجه می شوند، می کوشند از این فرصت به خوبی استفاده کنند و تغییرات لازم را در جهت رسیدن به هدف شان به وجود آورند؛ درست مانند این است که یک شهر از دید افراد موفق، پر از هتل، خانه، رستوران و ... است؛ اما از دید فردی معمولی، در آن شهر موردی برای یک زندگی خوب موجود نیست و جایی برای پیشرفت وجود ندارد.
بی شک این فرد هرگز به پیروزی نخواهد رسید؛ زیرا خود او نمی خواهد اطرافش را با دقت نگاه کند و از داشت هایش بهره ببرد؛ اما افراد موفق تمام جوانب و فرصت ها را می بینند و در مواقع مناسب از آن بهره می برند و همواره خود را در بهترین شرایط و موقعیت ها می بینند.
کار گروهی کنید
افراد موفق می دانند دستیابی به موفقیت، به کار گروهی نیاز دارد. برای موفق شدن نمی توانید به تنهایی به کار مورد نظرتان اقدام کنید. برای این منظور به افرادی نیاز دارید که استعداد، مهارت و دانش فراوانی داشته باشند.
انتخاب افراد واجد شرایط برای افراد موفق کار دشواری نیست. افراد موفق در هر کاری خود را برنده می پندارند و از افرادی که مرتب به آنها انرژی منفی می دهند و آنها را دچار شک و تردید می کنند، می پرهیزند.
در هر شرایطی دست از تلاش برندارید
افراد موفق در هر موقعیتی که قرار دارند، حتی در شرایط دشوار، باز هم خود را دست کم نمی گیرند و دست از تلاش برنمی دارند. شاید در زندگی خود با افرادی برخورد کرده باشید که با وجود اینکه مشکلات زیادی در زندگی خود دارند، به موفقیت های چشمگیری هم دست یافته اند. تمام اینها به دلیل پشتکار و تمرکز آنها بر توانایی هایشان است.
همراز عزیز، حال که با ویژگی های افراد موفق آشنا شدید، سعی کنید خودتان از این لحظه به بعد مانند آنها فکر کنید و در مسیر روشن زندگی قدم بگذارید. مطمئن باشید شما هم می توانید به همه خواسته هایتان دست یابید، تنها اگر اراده کنید.
برگرفته از: مجله راز
تفکر مثبت، آغاز راه تحول است
اطراف تان را خوب بنگرید و افرادی را بیابید که موفقیت چشمگیری داشته اند. آیا می دانید چرا این افراد را موفق می دانیم؟ تفاوت چنین افرادی با دیگران در چیست؟ آیا آنها موفق به دنیاآمده اند یا اینکه خوشان عامل این موفقیت بوده اند؟
افراد موفق، کمی با دیگران فرق دارند؛ چون آنها نگرش متفاوتی به پیشامدهای معمولی زندگی داشته اند.
همه انسان ها در چرخه ای از اعتقادات و نتایج زندگی می کنند؛ اعتقادات و نتایجی که به هم ربط دارند. در نتیجه می توان گفت شما آنچه هستید که به آن اعتقاد دارید. حالا باید دید که چه عاملی باعث ایجاد اعتقادات شما شده است؟ درس حدس زدید؛ این افکار شما هستند که اعتقادات شما را تشکیل می دهند.
* باورهای شما، احساسات شما را در هر موقعیتی مشخص می کنند؛ زیرا باورهای شما برخوردتان نسبت به موقعیت ایجاد شده را تعیین می کنند.
* احساسات به وجود آمده متاثر از نوع باور، به عملکرد شما منجر خواهندشد؛ خواه این عملکرد و نتیجه مثبت باشد و خواه منفی.
* عملکرد موفق یا ناموفق شما، به موفقیت یا شکست همان نتیجه ای که گفته شد، منجر می شوند.
در این چرخه، افکار ما منشأ اصلی باورها، احساسات، عملکرد و نتیجه هستند.
عامل اصلی موفقیت فردی چیست؟ اعتقاد فرد به موفقیت؟ احساساتی که در مسیر موفقیت ایجاد می شوند یا عملکرد فرد؟
برخی افراد معتقدند این باورها هستند که باعث موفقیت یا شکست ما می شوند. اگر فقط باور داشته باشیم فرد موفقی هستیم پس موفق خواهیم بود چون اعتقادی راسخ داریم. عده ای تصور می کنند فقط احساسات باید تحریک شوند و ما باید براساس آنها گام به گام پیش برویم تا به موفقیت برسیم. برخی دیگر باور دارند چیزی جز عملکرد درست، باعث پیروزی نخواهد شد.
به راستی عامل اصلی رسیدن به موفقیت چیست؟ باور ما به پیروزی؟ عملکرد ما برای پیروز شدن؟ یا احساسات ما؟
به طور کلی، نگرش یا همان افکار ما، موجب پیروزی یا شکست ما می شوند. داشتن تفکری مثبت یا منفی، به نتیج دلخواه یا ناخوشایند منجر می شود. این ما هستیم که برای اهداف و نتایج زندگی مان تصمیم می گیریم. اگر تفکری مثبت داشته باشیم، محکوم به پیروزی هستیم و اگر تفکری منفی داشته باشیم، محکوم به شکست!
بنابراین افکارمان را درست انتخاب کنیم تا جزو همان افراد موفق باشیم. این افکار ما هستند که آینده ما را رقم می زنند!
کلید موفقیت، داشتن تفکر مثبت است!
آنگلو می گوید: «اگر نتوانستید چیزی را عوض کنید، مهم نیست؛ طرز تفکرتان را عوض کنید!» هر روز صبح که از خواب بیدار می شویم، برای 24 ساعتی که پیش رو داریم، برنامه ریزی می کنیم. در واقع تصمیم می گیریم چه کاری را انجام دهیم و چه کاری را انجام ندهیم. این ما هستیم که می توانیم فرصت های پیش آمده را به موفقیت تبدیل کنیم. پس می دانیمن چگونه موانع زندگی مان را از میان برداریم یا از آنها عبور کنیم. اگر قرار باشد با هر تصمیمی به موفقیت برسیم، یعنی اینکه قدر تک تک فرصت هایمان را می دانیم و با تفکری مثبت تصمیم می گیریم و گام برمی داریم. آیا می دانید چگونه می توان با افکاری مثبت، فرد موفقی بود؟ در اینجا شما را با ویژگی های افکار مثبتی که به موفقیت منجر می شوند، آشنا خواهیم کرد:
1- تفکر مثبت و اهداف
برای رسیدن به موفقیت لازم است اهداف تان را تنظیم کنید، چه اهداف بلندمدت و چه اهداف کوتاه مدتی که ذهن شما را درگیر کرده است. هنگامی که این اهداف وجود دارند باید کاری کنید تا به آنها برسید و چیزی که باعث عملی شدن آنها می شود، تفکر مثبت شما به اهداف تان است.
تفکر مثبت در مراحلی که برای رسیدن به هدف خود طی می کنید، مهم است. کوشش و تلاش شما، باید با نگاه و نگرشی مثبت همراه باشد. در چنین حالتی، نگرش و باور مثبت شما «برانگیزاننده» و «موتوری محرک» برای رساندن شما به اهداف تان می شود.
وقتی به کمک تفکر مثبت موفقیت خود را در ذهن تان شبیه سازی و تصویرسازی می کنید «احساس» خوبی در شما ایجاد می شود. کیفیت این احساس خوب، به قدرت و تجربه شما از حواس پنگانه بازمی گردد. هر چه در تجسم خود با تفکر مثبت، لذت رسیدن به اهداف تان را احساس کنید، بر میزان موفقیت شما افزوده می شود؛ بنابراین اجازه ندهید عظمت اهداف و سختی های رسیدن به هدف هایتان جلوی شما را بگیرد و سرعت شما را کاهش دهد.
سعی کنید با هر قدمی که برمی دارید به نتیجه نهایی که همان رسیدن به هدف است فکر کنید، در حالی که به هدف خود نزدیک و نزدیکتر می شوید. گام برداشتن با تفکری مثبت، ناهمواری ها و کاستی های راه را برایتان آسان و آسان تر می کند.
2- تفکر مثبت و سلامتی
حتی اگر تفکری مثبت داشته باشید، عاملی مخرب به ناماضطراب می تواند مانع رسیدن شما به موفقیت شود. به جای نگاه کردن به مشکل پیش رو و یاد کردن آن به عنوان عاملی ناامیدکننده و ترس از آن، می توانیدآن را به مبارزه بطلبید. بی شک عبارت معروف: «بترس و اقدام کن!» را شنیده اید؟ تفکر منفی علاوه بر ترساندن یا دیر رساندن شما به موفقیت، باعث بروز بیماری های جسمانی در شما هم می شود. تفکر منفی عاملی مُسری است که حضور آن در ذهن تان شما را از مسیر موفقیت دور می کند. تفکر مثبت می تواند کلیدی برای رسیدن به موفقیت، سلامت و طول عمر شما باشد؛ پس، از آن غافل نشوید.
3- تفکر مثبت و تاثیر آن بر دیگران
همانطور که گفته شد، تفکر مثبت مُسری است. فرض کنید که شما یک فروشنده، معلم، مهندس یا مدیر هستید. اطرافیان شما با فردی روبرو می شوند که می دانند در کار خودش انسانی موفق است؛ بنابراین احساس «اعتماد» آنها به شما چند برابر می شود. می دانند با فردی صحبت می کنند که به کار خودش اعتماد دارد و به خواسته های آنها گوش می دهد.
مخاطبان شما تعامل و تاثیر موفقیت آمیزی را تجربه می کنند. در واقع مردم با تفکر و خلق و خوی شما ارتباطی مستقیم دارند و این فرمولی برای موفق بودن محسوب می شود.
3- تفکر مثبت و کار گروهی
اگر قصد دارید انسان موفقی باشید، باید از افکار و رفتارهای منفی دیگران دور بمانید؛ اما چگونه می توان این کار را انجام داد؟ اول اینکه دیگران را به خاطر مسائلی که رخ داده است سرزنش نکنید؛ بلکه مانند یک راهنما به آنها کمک کنید تا مشکلات خود را از میان بردارند و به موفقیت برسند.
ذاگر با دقت بیشتری به موضوع نگاه کنید متوجه می شوید که شما هم به موفقیت رسیده اید چون به افرادی کمک کرده اید که عامل موفقیت شما شده اند. همکاری با فردی که سعی دارد موفق شود، بزرگترین موفقیت شما هم محسوب می شود. تفکر مثبت، به موفقیت در گروه های کاری، خانوادگی و اجتماعی منجر شده و چه بسا قدمی در راستای صلح جهانی باشد!
همرازم، با نیروی مثبت، زندگی سرشار از شادی برای خود بساز!
منبع: مجله موفقیت
بدون شکستن دل دیگران «نه» بگویید
برای اغلب ما کار آسانی نیست. از همان بچگی به بسیاری از ما یاد دادهاند که بدون میلمان عروسک مورد علاقه خود را به کودکان دیگر دهیم یا بهخاطر خواهر یا برادر کوچکترمان، بیخیال دیدن برنامه موردعلاقهمان شویم و کنترل تلویزیون را به او بسپاریم. به کمتر کسی از میان ما یاد دادهاند که در این شرایط ناخوشایند، یک «نه» آرامشبخش بگوییم و به دیگران یاد دهیم که همیشه قرار نیست نسبت به ما در اولویت باشند.
برای مایی که اینطور بزرگ شدهایم، نه گفتن به دوستان، همکاران یا حتی همسر در بزرگسالی هم آسان نیست. مهم نیست چقدر حق با ماست و مهم نیست چقدر پاسخ منفی که در ذهنمان چرخ میزند را درست میدانیم؛ اغلب ما تصور میکنیم نه گفتن به کسانی که دوستشان داریم، یعنی آسیب زدن به احساساتشان و خراب کردن رابطهای که برای ساختنش سالها انرژی گذاشتهایم. برای پاک کردن همه این پیشفرضهای نادرست، در این مطلب آداب «نه» گفتن را به شما آموزش میدهیم و در صفحه بعد برایتان روشن میکنیم که در چه شرایطی بدون عذاب وجدان میتوانید به همسرتان نه بگویید.
فلسفه نبافید
شاید بهخاطر بهدست آوردن دل طرف مقابلتان، حسابی مقدمهچینی کنید و با گفتن یک «نه» صریح دل او را نشکنید اما این یکی از بزرگترین مشکلاتی است که فرهنگمان آن را به ما تحمیل کرده و به بهانه آسیب نزدن به دیگران، فرصت مشخص کردن تکلیف و گفتن نه قاطعانه را از ما گرفته است. اگر میخواهید به کسی نه بگویید، کمی چاشنی برای آرامش دادن به او به کلامتان اضافه کنید اما نگذارید حاشیههایی که بهخاطر نشکستن دل او به کلامتان وارد میکنید، اصل مطلب را زیر سوال ببرد و امکان درک کردنش را از شنونده بگیرد. مطمئن باشید که سرریز کردن این چاشنیها در بسیاری موارد امکان درک کردن موضوع را از بین میبرد و باعث میشود که فرد مقابل متوجه «نه» بودن پاسخ از سوی شما نشود.
نقطه بگذارید
اگر فرد مقابلتان قاطعیت را در کلام شما نبیند، بعید است که به «نه»ای که میگویید قانع شود و پرونده را مختومه تصور کند. در صورتی که شما بهخاطر مهربان بودن با او یک «نه» دلنشین تحویلش دهید، شاهد تلاشهای بعدیاش برای قانع کردن خود خواهید بود و حتی ممکن است گاهی شاهد نادیده گرفتن حرفتان از سوی او باشید. پس بهخاطر دو تا نشدن حرفتان یک نه قاطع بگویید و خیال هر دو طرف را راحت کنید.
شخصیتش را زیر سوال نبرید
گفتیم که باید قاطعانه نه بگویید اما حتما میپرسید چطور میتوان قاطع بود اما دل کسی را نشکست. چارهاش متمرکز شدن روی موضوع به جای فرد است. بسیاری از ما میانهای با انتقاد نداریم و وقتی کسی کارمان را نقد میکند تصور میکنیم که شخصیتمان را زیر سوال میبرد. در مورد نه گفتن هم ماجرا به همین ترتیب است. اغلب کسانی که پاسخی منفی در مورد یکی از ایدهها یا پیشنهاداتشان میشنوند، تصور میکنند که فرد مقابل به شخصیت آنها نه میگوید و بیارزش یا پراشتباه تلقیشان میکند. درحالیکه اگر تنها در مورد موضوع مورد نظر و نه فرد مقابلتان صحبت کنید و برای فرد مقابلتان روشن کنید که به درخواست او «نه» میگویید نه به رابطه دوستیتان و نه به شخصیت او، مشکل را تا اندازه زیادی حل کردهاید.
مراقب نقاط حساس باشید
هر کدام از ما حساسیتهایی داریم؛ نقطههایی که روی شخصیت ما جا خوش کردهاند و گاهی هم خودمان و هم دیگران را آزار میدهند. وقتی میخواهید به کسی نه بگویید، مراقب باشید بهخاطر دست گذاشتنش روی نقطههای حساس شخصیتتان پاسخ شما را تغییر ندهد. تهدید، اشک ریختن و برانگیختن احساسات یا دادن وعدههای خوشایند، رایجترین راههایی هستند که افراد برای تغییر پاسختان به کار میگیرند؛ مراقب باشید شما در این تلهها نیفتید و قبل از صحبت کردن در مورد موضوع با فرد مقابلتان، تکلیف را با خودتان روشن کنید. اگر احساس میکنید موفق نمیشوید، فهرستی از نقاط ضعفتان را روی کاغذ بنویسید و قبل از شروع مذاکره، احتمالات را بررسی کنید و راهی برای مقاومت کردن در برابر آنها پیدا کنید.
شرمنده نباشید
حسی که شما نسبت به پیامتان دارید، نگاه دیگران به پیام شما را تغییر میدهد. اگر احساس ضعف کنید و بهخاطر «نه»ای که از نظرتان درست است شرمنده باشید، دیگران هم انتظار شرمسار بودن را از شما خواهند داشت، به همین دلیل بهتر است قبل از نه گفتن دلایلی که برای دادن پاسخ منفی دارید را با خودتان مطرح کنید و با پشتوانه منطقی قوی سراغ فرد مقابلتان بروید.
میدانیم که میخواهید به فرد مقابلتان هم فکر کنید، اما هیچ وقت خودتان را بهدلیل جواب منفی که میخواهید بدهید در مقام ضعف قرار ندهید. اگر کسی که قرار است نه را از شما بشنود ضعف را در صدایتان احساس کند یا در چشمهایتان ببیند، دیگر شما را جدی نمیگیرد. اما مراقب باشید تلاشتان برای تلطیف نکردن جواب منفیتان، شما را بیش از حد خشن نشان ندهد. دلیلی برای خشونت نیست؛ شما تنها میخواهید یک «نه» منطقی بگویید! پس آرامشتان را حفظ کنید.
امید بیهوده ندهید
میترسید با گفتن «نه» دل او را بشکنید؟ شاید بهخاطر همین بخواهید به او بیهوده امید دهید و با دادن وعدههایی که خودتان میدانید هرگز عملی نمیشود برای آرامش دادن به او تلاش کنید. شاید بخواهید با امیدوار کردن او کمی زمان بخرید و دلگرمش کنید، اما باید بدانید که این بدترین شیوه نه گفتن است. شما قرار نیست بهخاطر یک جواب منفی منطقی، شرمنده باشید، احساس گناه کنید و به دنبال راهی برای جبران کردن باشید. شما به کسی ظلم نمیکنید؛ تنها جوابی که به نظرتان درست است را میدهید.
به دنبال جبران نباشید
باز هم باید تاکید کنیم شما کسی را آزار ندادهاید و به کسی ظلم نکردهاید! تنها نظرتان را در مورد یک موضوع گفتهاید یا به کاری که از نظرتان درست نیست نه گفتهاید! پس دلیلی ندارد که بهدنبال جبران این موضوع با باج دادن به فرد مقابلتان باشید. اگر به همسایهتان که خواسته اتومبیل شما را قرض بگیرد نه گفتهاید، دلیلی ندارد برایش شله زرد بپزید و دوستیتان را به او ثابت کنید.اگر به همکارتان که همیشه انتظار دارد کارهایش را انجام دهید نه گفتهاید، دلیلی ندارد برایش کادو بخرید تا از دلش در بیاورید. شما بهخاطر جواب منطقی و بدون خشم و غضبی که دادهاید، نیازی نیست بهدنبال جبران باشید.
به فرزندتان مهارت «نه» شنیدن را هدیه دهید
اگر میخواهید شنیدن «نه» در سالهای بعد، زندگی را برای فرزندتان سخت و آزاردهنده نکند، از همین امروز باید مهارت شنیدن پاسخ منفی و کنار آمدن با آن را به او آموزش دهید. اولین و مهمترین قدمی که باید بردارید، مشروط نکردن محبتتان نسبت به او است. با رفتار خود به فرزندتان نشان دهید که حتی اگر اشتباهی کند، تنها بهخاطر اشتباهش دلگیر میشوید و همه محبتتان را از او دریغ نمیکنید. به او بگویید که در خانه شما چیزی به عنوان «بچه خوب و بد» وجود ندارد، بلکه تنها «کار خوب و بد معنی دارد» و وقتی اشتباهی میکند، کل شخصیتش در نظر شما زیر سوال نمیرود. اگر فرزندتان بفهمد که انجام یک کار اشتباه به معنای از دست دادن محبت دیگران نیست و شنیدن نه نشانه دریغ کردن محبت از او نیست، در آینده هم با انتقادهای دیگران بهتر کنار میآید و راحتتر پاسخ منفی آنها را میپذیرد.
منبع: مجله موفقیت
اثر مرکب
مدارک و شواهد قابل توجهی وجود دارد که نشان می دهد انتظارات شما از آینده تان، در حقیقت آینده تان را خلق می کند. معمولا مردم تقریبا به جایی می رسندکه خودشان انتظار دارند. این موضوع کاملا منطقی و معقول به نظر می رسد، بنابراین زمانی را صرف تعیین انتظارات مشخص و با ارزشی کنید که زندگی تان را معنادارتر خواهند کرد.
اگر برای زندگی تان یک برنامه مکتوب ندارید، این موضوع همانند رانندگی با اتومبیلی بدون فرمان است. بهترین روش برای پیشگویی و پیش بینی آینده، خلق آن است. تردید و تصمیم گیری نکردن، بزرگترین سارق فرصت هاست.
تحقق تدریجی اهداف با ارزش یا هدف، رویایی است در یک چارچوب زمانی. اهداف کوچک و جزیی برای خودتان در نظر نگیرید، آنها هیچگونه قدرت جادویی برای جنبش در آوردن روح انسان ها ندارند. (دنیل برنهام)
به دانشگاه اتومبیل بپیوندید. اگر سالانه 25 هزار مایل را با سرعت متوسط 46 مایل بر ساعت رانندگی کنید، در واقع این زمان برابر با زمانی است که یک دانشجوی متوسط در کلاس سپری می کند. پس سوال این است که شما در آن زمان چه می کنید؟ می توانید به فایل های صوتی آموزنده یا الهام بخش گوش کنید و موفقیت تان را دگرگون کنید.
هرگز متکی به موفقیت های قبلی تان باقی نمانید. همیشه استعدادهای پنهانی و پتانسیل بالقوه تان را پرورش دهید. (دنیس ویتلی)
ج) 10 هدف برتر
از میان همه اهدافی که نوشتید، 10 هدف برتر را جدا و در جدول زیر یادداشت کنید. برای هر کدام از اهداف، مشخص کنید که مربوط به کدام عرصه است و برای آن آخرین مهلت دستیابی تعیین کنید.
د) بررسی و اصلاح 10 هدف برتر
حال باید اهدافی را که با تلاش مان تعیین کردیم، بررسی کنیم و از آنها مطمئن شویم. ابتدا باید بررسی کنیم که آیا این اهداف کاملا هوشمندانه هستند؟ اهداف شما برای هوشمندانه بودن باید دارای ویژگی های زیر باشند. بر طبق این ویژگی ها، اهداف تان را بررسی و اصلاح کنید.
دست یافتنی بودن
اکنون زمان آن است که از ابرها پایین بیایید و روی زمین بایستید. زمین هم ممکناست به طور قابل توجهی مرتفع باشد اما زیر پایتان سخت و محکم است. شما نمی توانید همین فردا صلح جهانی داشته باشید، در همین ماه مشکل گرسنگی را حل کنید یا در یک سال تبدیل به میلیونری با 20 برابر ارزش خالص دارایی های فعلی تان شوید.
اهداف تان باید شما را بالا ببرند و شما را هل بدهند تا از چیزی که تاکنون فک رمی کردید امکانپذیر است، دورتر و سریع تر بروید. در عین حال، نمی خواهید که آنها شما را ضعیف کنند چرا که در اعماق قلب تان می دانید که این تنها یک خیال است و واقعا امکانپذیر نیست حتی اگر در طی دوره ای با بهترین و عالی ترین عملکردتان فعالیت کنید.
به رخ دادن اتفاقات شانسی خارق العاده در راستای دستیابی شما به اهداف تان، امید نبندید، اهداف فوق را طوری اصلاح و تعدیل کنید که دست یافتنی باشند.
صریح بودن
به این معنی که اهداف تان کاملا تعیین شده و تعریف شده باشند؛ طوری که برای هر شخص دیگری هم روشن و واضح باشند.
مثال: هدف نامشخص، خلاص شدن از بدهی.
هدف مشخص: پاره کردن کارت اعتباری و تسویه صورتحساب 27 هزار دلاری و وام دانشجویی 33 هزار دلاری.
اهداف فوق را طوری اصلاح و تعدیل کنید که صریح باشند.
این جایی است که ما اهداف مان را به صورت کمی بیان می کنیم تا بتوانیم دستاوردهایمان را در قیاس با آنها اندازه گیری کنیم. تاریخ های هدف گذاری شده تان می رسید و هیجان و نشاط ناشی از رسیدن به دستاوردهایتان را تجربه می کنید که شما را برای ادامه تلاش لازم جهت دستیابی به اهداف تان تشویق می کند.
برای تشخیص اینکه آیا هدف تان قابل اندازه گیری است یا نه، سوال هایی از این قبیل از خودتان بپرسید: چه مقدار؟ چه تعداد؟ چگونه می فهمم که آن را انجام داده ام؟
مثال: غیرقابل اندازه گیری: به وزن مناسب رسیدن.
قابل اندازه گیری: کم کردن 10 کیلو گرم از وزن، رساندن شاخص توده عضلانی به 20، کلسترول کمتر از 200 میلی گرم در دسی لیتر، توانایی 5 مایل دویدن به طور منظم.
اهداف فوق را طوری اصلاح و تعدیل کنید که قابل اندازه گیری باشند.
مربوط بودن
این مورد یکی از مهمترین معیارها برای اصلاح و تعدیل اهداف تان است. آیا اهدافی که در بالا نوشتید با ارزش های اصلی تان منطبق هستند؟ آیا آنها با ماموریت تان در زندگی منطبق هستند و از چشم اندازی که برای زندگی تان دارید پشتیبانی می کنند؟
باید مطمئن شوید مسیری که ظرفیت خلاق تان را در آن متمرکز می کنید همان مسیری است که برای شما، زندگی تان و میراثی که قصد باقی گذاشتن آن را دارید، واقعا بسیار اهمیت دارد. اگر اینگونه نیست، تجدید نظر کنید.
اهداف فوق را طوری اصلاح و تعدیل کنید که مربوط باشند.
متعادل بودن
اکنون فهرست 10 هدف برترتان را بررسی کنید و مطمئن شوید که آنها نماینده هر عرصه ای از چرخ زندگی تان هستند. بزرگترین هدف در زندگی، موفقیت همه جانبه است؛ یعنی موفقیت در همه عرصه های زندگی.
مانند آن شخص عجیب باشگاه ورزشی نباشید که بازوهایی بزرگ اما پاهای استخوانی دارد، یا مردی که در یک عمارت بزرگ با گاراژی پر از اتومبیل زندگی می کند و هیچ شادی و لذتی ندارد یا کسی که بتواند آن شادی را با او سهیم شود.
اهداف فوق را طوری اصلاح و تعدیل کنید که متعادل باشند.
حساسیت زمانی داشتن
شما براساس ضرورت زمانی و انرژی مناسب تعیین شده توسط آن وظیفه، فکر می کنید، عمل می کنید و واکنش نشان می دهید. درست مانند وقتی که خم می شوید و روزنامه صبحگاهی را بری دارید و ماهیچه هایتان به روش خاصی عمل می کنند؛ و وقتی که برای بلند کردن یک وزنه 45 کیلوگرمی آماده می شوید، ماهیچه هایتان به یک شیوه کاملا متفاوت واکنش نشان می دهند. بنابراین ذهن تان، بدن و نگرش هایتان را برای واکنش مقتضی به مهلت های زمانی که برای خودتان تنظیم می کنید، آماده می کند.
مهلت های زمانی، برایتان یک چالش را به وجود می آورند؛ و شما به آن چالش پاسخ می دهید. در ورزش، همانطور که زمان به انتها می رسد، تنش زیاد می شود.
هیجان انگیزترین اتفاق ها اغلب در دقایق پایانی بازی ها اتفاق می افتند، به خصوص اگر بازی بسیار نزدیک و پایاپای باشد، چرا که افراد به شیوه دراماتیکی به چالش مهلت های زمانی واکنش نشان می دهند.
اهداف فوق را طوری اصلاح و تعدیل کنید که حساسیت زمانی داشته باشند.
اگر طی 5 سال آینده، هیچ چیزی در زندگی تان تغییر نکند، آیا به نظرتان اشکالی ندارد؟
آیا فردی هستید که اهدافش را در زندگی تعیین می کند؟ آیا معمولا در ابتدای هر سال اهدافی را برای خودتان تعیین می کنید؟ اگر نه، چرا؟
اگر در سال آینده به دنبال نتایج متفاوتی هستید، خواهان انجام چه تغییراتی در اعمال فعلی تان هستید؟
منبع: مجله موفقیت
سیزده راز موفقیت اقتصادی آلمانی ها
آلمان قهرمان صادرات جهان است. هیچ کشور دیگری به اندازه آلمان محل تولد و خانه برندهای مطرح جهانی در عرصههای مختلف نیست. بسیاری از مشاوران و کارشناسان اقتصادی و بازرگانی به دنبال رازهای موفقیت آلمانیها هستند.
کشور آلمان از سال 1986 در مجموع ده بار قهرمان صادرات جهان شده است. صادرات کلید رفاه عمومی و موتور اصلی اشتغالزایی در این کشور است. این روزها که بسیاری از کشورهای اروپایی و همچنین آمریکا درگیر بحران یا رشد ضعیف اقتصادی هستند، بیش از هر زمان دیگری علاقه به کشف "نسخهی کامیابی آلمان” افزایش یافته است. اما ریشههای این موفقیت کجاست؟
روزنامه آلمانی "فرانکفورتر آلگماینه سایتونگ” به این پرسش پرداخته است. به نوشتهی این روزنامه، در پاسخ به پرسش مزبور دو نکته را نباید فراموش کرد. نخست اینکه این موفقیت برآمده از یک عامل نیست. دوم اینکه این موفقیت را کارخانههای بزرگ به دوش نمیکشند. آمریکا چهار برابر و ژاپن دو برابر آلمان کارخانههای بزرگ دارند. حتی شمار کارخانههای بزرگ فرانسه هم از آلمان بیشتر است.
در واقع شرکتهای صنعتی متوسط رمز اصلی موفقیت اقتصاد آلمان هستند. هزار و 307 شرکت از 2 هزار و 734 شرکت متوسط صنعتی که از تولیدکنندگان برتر در عرصهی بینالمللی به شمار میروند، آلمانی هستند.
این تولیدکنندگان که "قهرمانان پنهان” نامیده میشوند، 25 درصد محصولات صادراتی آلمان را روانه بازارهای بینالمللی میکنند. آلمان به ازای هر یک میلیون شهروند، 16 "قهرمان پنهان” دارد. این رقم در فرانسه تنها 1/1، در آمریکا 2/ 1 و در ژاپن 7/ 1 است. تنها سوئیس و اتریش با 14 شرکت متوسط به ازای هر یک میلیون شهروند، فاصله کمی با آلمان دارند.
اما چرا شمار این دست شرکتها در آلمان تا این حد بالاست. "فرانکفورتر آلگمانه تسایتونگ” برای پاسخ به این پرسش مفاهیمی را برمیشمرد که گاه در طرز فکر آلمانیها و تاریخ آنان ریشه دارند.
1. شهرهای کوچک
بر خلاف کشورهای دیگری همچون فرانسه، آلمان تا پایان قرن نوزدهم میلادی نه یک کشور یکپارچه، بلکه مجموعهای از حکومتهای محلی بود؛ مناطقی که شهرهای کوچک هستهی اصلی آنها بودند.
هر تولیدکنندهای که میخواست رشد کند باید پا را از شهر و منطقهی خود فراتر میگذاشت و به نوعی "جهانی” میشد. این طرز فکر در آلمان سینه به سینه منتقل شد. تولیدکنندگان متوسط آلمانی بسیار زودتر از رقیبان خود وارد عرصه صادرات شدند.
2. تخصص دیرپا
در بسیاری از مناطق آلمان از قرنها پیش ساعت ساخته میشد. این صنعت مادر صنعت مدرن برشمرده میشود. صدها شرکت آلمانی تولید لوازم پزشکی یا دستگاههای حساس اندازهگیری که انحصار این عرصه در سطح بینالمللی را در دست دارند، از سنت ساعتسازی برآمدهاند. به گفتهی رئیس پیشین کنسرن زیمنس، غول صنعتی آلمان، این کشور صنایع مدرن و موفق خود در قرن بیستویکم را بر پایههایی بنا کرده که عمرشان تا قرون وسطی میرسد.
3. توان خارقالعاده در نوآوری
بنا بر دادههای اداره ثبت اختراعات اروپا، شمار اختراعات ثبتشدهی آلمانیها نسبت به جمعیت این کشور دو برابر فرانسویها، چهار برابر ایتالیاییها، پنج برابر بریتانیاییها، 18 برابر اسپانیاییها، 56 برابر پرتغالیها و 110 برابر یونانیها است. تنها سوئد و سوئیس که هر دو جمعیت بسیار کمتری نسبت به آلمان دارند، در این عرصه از این کشور پیش هستند.
4. پایههای مستحکم تولید
آلمان بر خلاف بریتانیا و آمریکا به سنت تولید بنیادی وفادار ماندند و پایههای تولید را حفظ کرده است. این ویژگی تا چندی پیش به عقبماندگی تعبیر میشد؛ امروز اما مورد ستایش قرار میگیرد.
5. دستمزد
درآمد آلمانیها در فاصله سالهای 2002 تا 2010 افزایش چندانی نداشته است. این موضوع هزینههای تولید و در نهایت قیمت تمامشدهی کالا را پایین نگه میدارد و در نهایت محصول را در بازارهای جهانی رقابتپذیر میکند.
6. فروش در داخل، دشوارتر از خارج
مهمترین رقیبان "قهرمانان پنهان” آلمان در داخل کشور و در بسیاری از موارد در شهرهای نزدیک هستند. این پدیده شرکتهای آلمانی را به سوی فروش محصول در بازارهای بینالمللی سوق داده است.
7. ساخت آلمان
انگلیسیها در سال 1887 اجناس بی کیفیت را با تحقیر " ساخت آلمان " میخواندند . این عبارت اکنون معرف یکی از بهترین محصولات دنیاست. تلاش آلمانیها برای بالابردن کیفیت، محصولات این کشور را به جمع بهترین محصولات در عرصه بینالمللی رساندهاند.
8. زنجیرهی تولید
زنجیرهی کامل تولید محصولات مختلف در آلمان وجود دارد. این پدیده متخصصان عرصههای مختلف از کشورهای مختلف را در یک منطقه گرد هم میآورد. برآیند فعالیت بهترینها، بهترین محصول را میآفریند.
9. تمرکز تولیدکنندگان
در بسیاری از مناطق آلمان نوع دیگری از تمرکز وجود دارد: شرکتهای فعال در عرصههای مختلف که در فاصلهی کمی نسبت به هم قرار دارند. چنین تمرکزی شبکهای از تأثیرگذاری و تأثیرپذیری را پدید میآورد و سبب میشود که کارفرمایان و بازاریابان به تقلید از یکدیگر دست به نوآوری بزنند.
10. پراکندگی
در بسیاری از کشورهای جهان استعدادها در پایتخت یا در شهرهای بزرگ جمع شدهاند. در آلمان اما این تمرکز وجود ندارد و بسیاری از "قهرمانان پنهان” در ایالات متخلف مستقرند.
11. سیستم آموزش فنی و حرفهای
سیستم آموزش فنی منحصر به فرد آلمان یکی از موفقترین سیستمهای فنی حرفهای در جهان است. درستی این ادعا را آمار مختلف بینالمللی تأیید میکنند.
12. موقعیت ممتاز جغرافیایی
حضور آلمان در قلب اروپا نه تنها ارتباط با کشورهای این قاره را تسهیل میکند، بلکه امکان برقراری ارتباط با شرق و غرب دور را هم فراهم میآورد. اختلاف گاه بیش از ده ساعت، ارتباط شرکتهای آسیایی و آمریکایی با یکدیگر را تا حدودی دشوار کرده است. این موضوع در مورد مسافرتهای کاری هم صادق است.
13. جهانی فکر کردن
فعالیت مداوم در عرصه بینالمللی افق فکری آلمانیها را به آن سوی مرزهای این کشور میبرد. این موضوع سبب تولید محصولاتی میشود که در کشورهای مختلف طرفدار دارند. برخی از ویژگیهای شخصیتی آلمانیها همچون دقت و وقتشناسی نیز از دیگر دلایل موفقیت آنان شمرده میشوند.
منبع: مجله موفقیت
ابزار ایجاد هیاتمدیرهای موفق
یکی از شاخصهای رقابتپذیری اقتصاد کشورها، میزان «اثربخشی هیاتمدیرهها» سازمانها و شرکتها در آنها است. در آخرین گزارش منتشر شده در سال 2014 توسط مجمع جهانی اقتصاد، رتبه کشور ایران از میان 148 کشور مورد بررسی با سه پله سقوط نسبت به سال 2013 برابر با 122 گزارش شده است.
کسب این رتبه میتواند نشاندهنده نیاز به بهبود در شایستگیها و توانمندیهای مدیریتی در اعضای هیاتمدیرهها، بهبود در شیوههای هماهنگی، تصمیمگیری و نظارت در این سطح باشد. پیش از این نیز در همین ستون به روش هایی برای ارتقای کارآمدی جلسات هیاتمدیره اشاره شده است. این نوشتار ابزار کاربردی تکمیلی برای افزایش اثربخشی هیاتمدیرهها را ارائه میکند:
معرفی ابزار
بهطور یقین یکی از راه حلهای اساسی برای داشتن هیاتمدیرهای موفق، وجود اعضای تاثیرگذار و شایسته در آن است. جلسات هیاتمدیره نامناسب محصول حضور اعضایی غیرموثر یا فاقد توانمندی و شایستگی است. اما چه چیزهایی عملکرد یک هیاتمدیره را بهبود میبخشد؟
1. قضاوت: قضاوت یکی از مهمترین وظایف اعضای هیاتمدیره شرکتها است. یک عضو هیاتمدیره با قضاوت یکطرفه و بدون مطالعه میتواند سازمان را با مشکلات بزرگی مواجه و شرکت را با شرایط منفی و دشواری روبهرو کند. در جلسات هیاتمدیره در مورد موضوعات مهمی چون استراتژیهای آتی، جذب و استخدام، فرصتهای تامین مالی، مشکلات حقوقی و... بحث و گفتوگو میشود. وقتی هر یک از اعضای هیاتمدیره از تجربه و توانایی لازم برای قضاوت مناسب برخوردار باشد، میتوان پیشبینی تاثیرگذاری مناسب در هیاتمدیره داشت.
2. زمینه مرتبط: یک عضو هیاتمدیره باید بتواند در یکی از زمینههای مرتبط زیر به هیاتمدیره خدمت ارائه کند:
• ایفای نقش تخصصی با کسبوکار: یکی از چالشهای مهم در هیاتمدیرهها، ناآشنا بودن اعضا با کسبوکار سازمان است. هر چقدر اعضای هیاتمدیره با جزئیات کسبوکار آشنایی بیشتری داشته باشند، میتوانند تصمیمات بهتری برای هیاتمدیره اتخاذ کنند. در صورتی که این ویژگی در اعضای هیاتمدیره شما وجود ندارد، بهترین راهحل ارائه آموزشهای فشرده، بازدید و بهینهکاوی است.
• ایفای نقش اجرایی در هیاتمدیره: بهتر است هر یک از اعضای هیاتمدیره بر اساس توانمندی، علاقه و تجربه قبلی، نقشی اجرایی در هیاتمدیره بر عهده بگیرد. برای مثال هدایت و راهبری توسعه محصولات، بازاریابی، فروش، امور مالی و دیگر موارد میتواند به هریک از اعضای هیاتمدیره تفویض شود.
3. خرد: برای داشتن بهترین و مناسبترین قضاوت، خرد(wisdom)، اساسی ترین الزام برای تصمیمگیریهای مهم و تفکر استراتژیک در مورد آینده سازمان است. توجه داشته باشید که در اختیار داشتن خرد و قدرت قضاوت نتیجه تجارب فراوان در شرایط سخت، موفقیتها و شکستها و هوش قوی است. شاید یکی از بزرگترین چالشها در هیاتمدیرههای شرکتها، فقدان عقلانیت، دانش و تجربه کافی در اعضا باشد.
4. انگیزش و علاقه: کار اعضای هیاتمدیره، جزو مشاغل سخت است. برای یک عضو هیاتمدیره ممکن است تعداد زیادی جلسه در نظر گرفته شود، وظایف و مسوولیتهای سنگینی وجود دارد، نیاز به وقت گذاشتن برای امور منزل وجود دارد، باید تصمیماتی دشوار گرفته شود و ممکن است در بسیاری از مواقع با افراد مختلف چالش و درگیری بهوجود آید. به عنوان عضوی از اعضای هیاتمدیره نیاز است که همیشه شما بهصورت کاملا فعالانه و باانگیزه در جلسات حضور یابید و منافع شرکت را در نظر بگیرید. به عنوان عضو هیاتمدیره باید بهطور مستقیم در معرض فعالیتها باشید و تنها از راه دور نظارهگر نباشید.
5. سبک رهبری سازمانی:سازگاری سبک و شیوه رهبری اعضای هیاتمدیره با یکدیگر مهم است. البته این به معنای موافقت دائمی و همیشگی اعضا با همدیگر نیست. اعضای هیاتمدیره باید نسبت به هم دارای روابط مشخص و شفافی باشند و توانایی همکاری و تعامل اثربخش با یکدیگر را داشته باشند.
6. ایفای نقش مربی، مشاور و ترویجدهنده:نقش اعضای هیاتمدیره به غیر از موارد اجرایی که بر عهده دارند، ایفای نقش مربی و مشاور برای مدیران اجرایی سازمان است. اعضای هیاتمدیره باید توانایی راهنمایی و مشورت با بدنه اجرایی سازمان را داشته باشند. اعضای هیاتمدیره در ایفای این نقش باید شنوندگان خوبی برای مدیران باشند. علاوهبر این، برای ترویج و توسعه رویکردها و تصمیمات هیاتمدیره، بهترین افراد اعضای هیاتمدیره هستند که با ایفای نقش مناسب خود، اعضای سازمان را برای همراهی و مشارکت آماده سازند.
7. شجاعت و شهامت:یکی دیگر از ویژگیهای مهمی که برای اعضای هیاتمدیره یک الزام به نظر میرسد، داشتن شجاعت و شهامت در مواجهه با مسائل پیش روی سازمان است. در بسیاری از موارد به دلیل عدم توانایی و قاطعیت اعضای هیاتمدیره در گفتن واژه «نه!» به یک پیشنهاد، شرکت یا سازمان با مسائل جدی روبهرو میشود. هر چند مصلحتاندیشی، ملاحظه و مدارا کردن گاه لازم است، اما یک عضو هیاتمدیره موفق برای ادامه بقای سازمان با شجاعت و شهامت نظر خود را بیان میکند. بهطور یقین ویژگیهای دیگری نیز برای ایجاد یک هیاتمدیره قوی و اثربخش وجود دارد. اما برای بهبود بخشیدن به وضعیت اعضای هیاتمدیره؛ بهتر است ابتدا از اندازهگیری وضعیت موجود آنها شروع و سپس برای هریک از اعضا برنامه توسعه فردی تهیه کنید.
منبع: مجله موفقیت
7 نشانه یک مدیر ضعیف کدامند؟
بیشتر مردم یک مدیر ضعیف را فردی مطیع یا ترسو می دانند. در حالی که آن ها ممکن است تا حدی شایسته باشند اما مدیران ضعیف گاهی گزافه گو، خودخواه، سلطه گر و دیکتاتور نیز هستند. حتی اگر در زمینه افزایش سود دهی نیز موفق عمل کنید، جذب مشتریان جدید یا توسعه محصولات و خدمات نوین، عدم گرایش مردم به سویتان، از شما یک رهبر ضعیف می سازد.
در زیر به هفت رفتار یک مدیر ضعیف اشاره شده است:
1. تیم شما معمولا از فرسودگی شغلی رنج می برد.
هدایت شدن و بلند پروازی، صفات مهم مدیران موفق به شمار می روند. به هر حال، کار کشیدن بیش از حد از کارمندانتان به این معنا است که شما به شکلی موثر از منابع خود استفاده نمی کنید. شاید بتوانید با کارکشیدن بیشتر از کارمندان و دستیابی به سود دهی بیشتر به غرور خود بیفزایید اما موفقیت آنی در بلند مدت شرایط سالم حاکم بر سازمان را تقلیل می دهد.
با وجود نیاز به انجام کار سخت در برخی شرایط، گاهی لازم است که به کارمندانتان فرصتی برای استراحت و تجدید قوا بدهید.
2. از طرح درخواست های سخت و دشوار بپرهیزید.
باید همیشه با اطمینان کامل به توانایی های خود تصمیم گیری کنید. بنابراین بهتر است که کارمندانتان را مامور جمع آوری حقایق بیشتر راجع به یک موضوع خاص بکنید. معمولا مدیران تا آخرین لحظه تصمیم گیری را به تعویق می اندازند. تاخیر بیش از حد، شما را از تصمیم گیری به موقع باز می دارد.
3. شما رویکرد مناسبی را بر نمی گزینید.
شاید با انبوهی از کارهای انجام شده رو به رو باشید اما به خواسته های خود فکر نکرده اید. شما تازه با جمع کردن اعضای تیم خود دور هم با صدای بلند درباره کار پیش رو فکر می کنید. افکار غیر متمرکزتان افراد را گیج و سردرگم می کند. به این ترتیب در پایان جلسه شما هنوز اهداف واقعی خود را به اطلاع کارمندان نرسانیده اید و مطالب زیادی به طور حل نشده باقی مانده اند. در نهایت، درک این اهداف را به اعضای تیم واگذار می کنید و کارمندانتان نیز شما را فردی آشفته و سرگردان می خوانند.
4. شما اعضای تیم را در یک مکان عمومی تحقیر می کنید.
انتقاد از یکی از اعضای تیم در جلسه یا مکان عمومی راهی سریع برای مشهور شدن شما به عنوان یک مدیر بد محسوب می شود. شاید افکار یا اعمال یک نفر احمقانه به نظر برسد اما انتقاد از آن در جلسه فقط شما را فردی ناپایدار و سست اراده نشان می دهد.
مدیران ضعیف با تحقیر دیگران سعی می کنند خود را بهتر از بقیه نشان دهند. انتقاد را در محیطی خصوصی انجام دهید. ناراحت کردن یک نفر در جلسه ای کاری شما را در موضع قدرت قرار نمی دهد. کاملا برعکس، افراد خوب و موفق چنین رفتار هایی را تحمل نخواهند کرد و در نتیجه شما با تیمی ضعیف رها می شوید که به خاطر ترس از شخصیتتان راندمان عالی ندارند.
5. شما به تعهدات خود عمل نمی کنید.
در جلسه با یک مشتری مهم برای اثبات جایگاه خود با حرکات خاصی اطمینان فرد را به عمل به وعده هایتان جلب می کنید. انجام این کارها شاید برای یک لحظه شما را خوب نشان بدهد اما پس از مشاهده آثار شادی و رضایت در چهره مشتری، نشانه ای از عمل به تعهدتان دیده نمی شود. اعضای تیم ضعیف عمل می کنند و یاد خواهند گرفت که چگونه مشتری را گول بزنند. به مرور زمان، اعتبارتان از بین می رود و مردم به شما به چشم فردی پر حرف با وعده هایی پوچ نگاه خواهند کرد.
6. شما به طور مستقل درخواستی یکسان را از افراد مختلف می خواهید.
شاید ظاهرا این ایده ای خوب برای افزایش احتمال دریافت نتیجه ای رضایت بخش به نظر برسد اما به هرحال، کارمندان با درک این موضوع شاید عصبانی و ناامید شوند زیرا تلاش برای پاسخ دادن به درخواست شما آن ها را از انجام کار مرسوم خود بازداشته است. این اتفاق به خصوص وقتی صدمه می زند که از نتیجه کار یک نفر استفاده نمی کنید. این بدان معنا است که شما به هیچ کدام از آن ها به اندازه کافی برای انجام کارتان اعتماد ندارید یا شاید حاکی از آن باشد که رویکردی بی برنامه را برای مدیریت کسب و کار با امید به مشغول شدن یک نفر به انجام کاری خاص در پیش گرفته اید. در هر صورت، به تدریج شاهد از بین رفتن جایگاه مدیریتی خود خواهید بود.
7. شما بازخوردی صادقانه از خود نشان نمی دهید.
به منظور صدمه نزدن به احساسات افراد یا خوشحال نگه داشتن آن ها، شاید شما یک بازخورد عملی و صادقانه را در قبال عملکرد خوب یک کارمند باسابقه از خود نشان ندهید. با رد شدن از کنار این مساله، شما انتظاراتی غیر واقعی را در ذهن یکی از اعضای تیم خود به وجود می آورید و با عدم تعهد به وعده های شفاهی خود او را گیج و سردرگم خواهید کرد. انجام یک واکنش جدی اما منصفانه، از نشانه های یک مدیر قدرتمند است. در بلند مدت، مردم رک گویی و صداقت شما را تحسین خواهند کرد.
تبدیل شدن به یک مدیر قدرتمند نیاز به خود آگاهی، خود مدیریتی و فروتنی به میزانی برابر دارد.
منبع: مجله موفقیت
مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.