Islam The Riligion of life & Peace
هوش هیجانی چیست؟ ( قسمت دوم)
هیجانی شدن چه عواقبی دارد؟
هر هیجانی - چه مثبت و چه منفی - باعث ایجاد فرایند های فکری و رفتاری خاصی در ما می شود. وقتی که شادیم، سازگارتریم و ذهنمان برای فکرهای تازه تر آماده تر است، وقتی غمگینیم انگیزه ای برای هیچ کاری نداریم. وقتی خشمگینیم فکرهای منفی در سرمان وول می خورند و می خواهیم یک جوری از خودمان دفاع کنیم، وقتی متعجب می شویم یک لحظه ذهنمان ایست می دهد و نمی توانیم هیچ فکری کنیم و بعد برعکس توجه بیشتری به موضوع تعجب آور می کنیم. وقتی ترسیده ایم اول متوقف می شویم و بعد دنبال راه فرار از موقعیت می گردیم و بالاخره وقتی که از چیزی متنفر می شویم می خواهیم یک جوری منبع تنفرمان را نابود کنیم، چه با رنجاندن چه با روبرگرداندن .
هیجان چقدرش خوب است؟
در علم روان شناسی یک منحنی مشهور U شکل وجود دارد که به ما می گوید برانگیختگی هیجانی چقدرش خوب است. جالب است بدانید که برانگیختگی هیجانی کم، نه تنها خوب نیست بلکه کارکرد ما را کم می کند. همه ما برای اینکه انگیزه داشته باشیم تا کاری را پیش ببریم، به کمی استرس نیاز داریم. استرس نمک زندگی است. اگر خیلی زیاد باشد یا خیلی کم زندگی ما خوب پیش نمی رود اما یک استرس متوسط تضمین می کند که ما پیش برویم. انگیختگی خیلی کم یعنی اینکه ما کند و بی حوصله و بی انگیزه ایم و انگیختگی خیلی زیاد یعنی اینکه هیجان دارد زندگی روانی ما را می بلعد. مهارت مدیریت هیجان به ما یاد می دهد که چطور ذهنمان را به همان برانگیختگی متوسط برسانیم.
چطور هیجان های خودمان را تنظیم کنیم؟
برای کنترل هیجان لااقل روی کاغذ راه های فراوانی وجود دارد. در این قسمت راه های ساده و پیچیده کنترل هیجان ها ردیف شده اند:
1- سرکوب کردن
می شود هیجان را سرکوب کرد. می توان خوددار بود. همه ما این را تجربه کرده ایم. مثلاً وقتی که در یک مجلس ختم چیز خنده داری دیده ایم، یا جایی جلوی یک جمع غریبه بغضمان گرفته است. سرکوب کردن هیجان ها راه ساده ای است اما همیشه جواب نمی دهد. ضمن اینکه در بلند مدت عواقب وحشتناک جسمی و روانی دارد.
2- به تأخیر انداختن
می شود هیجان ها را با تأخیر ابراز کرد. وقتی که ما هیجان زده ایم، بعید است بتوانیم کارها را درست انجام دهیم. شمردن تا یک عدد خاص یا بیرون رفتن موقت از مکان هیجان آور می تواند کاری کند که ما در مکان امن تر و معقول تری هیجانمان را ابراز کنیم.
3- منحرف کردن توجه
یکی از راه های دیگر کنترل هیجان ها منحرف کردن توجه است. مثلاً وقتی که زیر تیغ یک دندانپزشک هستید و هیجان ترس دارد هجوم می آورد، یک «سفر ذهنی» به یک ساحل آرام واقعاً جواب می دهد. اما منحرف کردن توجه برای وقت هایی خوب است که ما کنترل چندانی برا اوضاع نداریم. وقتی که می شود یک موقعیت را فعالانه درست کرد این روش فقط خوب شدن حال ما را به تعویق می اندازد.
4- برنامه ریزی
یکی از راه هایی که قسمت عقلانی را به کمک قسمت هیجانی مغز می آورد برنامه ریزی است. مثلاً اگر شما می دانید که برای این ماه کمبود مالی دارید و اگر موجودی تان صفر شود استرس شدیدی را تجربه می کنید، از قبل برنامه صرفه جویانه ای می ریزید (مثلاً از چیپس و سینما و مهمانی می زنید) تا آن هیجان را تجربه نکنید. برنامه ریزی وقتی به درد می خورد که شما از قبل آمدن یک توفان هیجانی را پیش بینی می کنید وگرنه وقتی که توفان یکباره سر می رسد (مثلاً دوستتان کنار دستتان تصادف می کند) برنامه ریزی به کار نمی آید.
5- استفاده از حمایت اجتماعی
استفاده از حمایت دیگران چه مادی (مثل پول، امانت یا وقت) و چه غیرمادی (مثل توجه کردن یا مشورت دادن) می تواند ما را در هیجان های شدید یاری کند. مثلاً وقتی که یک بی پولی حاد هجوم می آورد، وقتی که به یک کتاب نیاز داریم، وقتی که می خواهیم کسی سنگ صبورمان باشد یا خیلی ساده وقتی که در یک جای ناآشنای شهر گم شده ایم، استفاده از حمایت اجتماعی جواب می دهد.
6- تغییر نگاه به واقعه
یکی دیگر از راه هایی که عقل به کمک هیجان می آید، ارزیابی مجدد شناختی است. در این روش ما با اصلاح باورهای منفی خودمان نسبت به واقعه، معنای منصفانه تری به واقعه می دهیم تا همه چیز خوشایندتر شود. مثلاً کسی که امتحان فوق لیسانس را یک امتحان عادی بداند و مهم تر از آن شکست در آن را هم به معنی ناکارآمد بودن خودش نداند، خیلی راحت تر امتحان می دهد تا کسی که از این امتحان یک فاجعه بسازد. همیشه به این فکر کنید که «آیا می شود جور دیگری هم به ماجرا نگاه کرد؟»
چطور روی هیجان های دیگران تأثیر بگذاریم؟
معمولاً همه هیجان های ما در یک بافت اجتماعی بروز می کنند. ما روی هیجان های دیگران تأثیر می گذاریم و البته هیجان های دیگران روی ما تأثیر می گذارند. البته تأثیر گذاشتن روی هیجان های دیگران خیلی سخت تر از کنترل هیجان های خودمان است. اگر همه می توانستند روی تنظیم هیجان دیگران تأثیر بگذارند کار روان شناس ها بدجور کساد می شد.
استفاده از هیجان ها
هیجان ها یکی از توانایی های روانی انسان ها هستند. شاید کمی تصورش سخت باشد اما می توان از توانایی های هیجانی هم مثل توانایی های شناختی (شبیه تفکر، استدلال و...) استفاده کرد. استفاده مؤثر از هیجان ها یعنی اینکه چطور منبعی به نام هیجان را کنترل کنیم تا به هدف هایمان برسیم.
استفاده از هیجان ها برای تأثیر گذاری بر خود
چطور می شود کاری کرد که وقتی احساس خوبی داریم آن را بیشتر حفظ کنیم؟ چطور می شود حتی از هیجان های منفی هم برای رسیدن به هدف های مثبتمان استفاده کنیم؟ شاید تصورش سخت باشد اما خود شما هم بارها از هیجان هایتان برای رسیدن به هدف هایتان استفاده کرده اید. مثلاً کسانی که رژیم می گیرند عکس دوران چاقی خودشان را روی یخچال می چسبانند تا حس تنفر آنها را در رعایت رژیم ثابت قدم کند. یا کسانی که می خواهند کتاب درسی شان را تمام کنند، روز زدن نمره ها را در ذهنشان تصور می کنند تا حس مثبت ناشی از نمره بالا آنها را به درس خواندن ترغیب کنند. بعضی ها هم اصلاً با هیجان هایشان نان می خورند: ترانه سراها، هنرپیشه ها، داستان نویس ها و دیگران. اما راه عمومی تری هم برای استفاده از هیجان ها وجود دارد.
شوخ طبعی به چند دلیل می تواند در استفاده از هیجان ها مؤثر باشد: اول اینکه دیدن جنبه خنده دار استرس می تواند شما را در مدیریت استرس ها یاری کند (طاس بودن لااقل هزینه آرایشگاه را کم می کند.) دوم اینکه شوخ طبعی باعث محبوبیت اجتماعی می شود. کسانی که از شوخی های سالم استفاده می کنند محبوبیت بیشتری دارند و بنابراین از کمک دیگران بیشتر می توانند استفاده کنند.
استفاده از هیجان ها برای تأثیر در دیگران
خیلی وقت ها ما باید در دیگران هیجان های منفی یا مثبت ایجاد کنیم تا به هدفمان برسیم. تهدید (برای ایجاد ترس)، التماس (برای ایجاد حس دلسوزی)، چاپلوسی (برای ایجاد حس مثبت)، و ایجاد حس گناه چند تا از این راه های ایجاد هیجان در دیگران هستند. اما راه اخلاقی تری هم برای استفاده از هیجان ها وجود دارد.
ابراز هیجان ها
گاهی ما باید هیجان های خودمان را در قالب کلمات به دیگران بگوییم تا آنها حس ما را بفهمند یا رابطه مان با دیگران بهتر شود. برای همه ما ابراز بعضی از هیجان ها از بقیه سخت تر است. بعضی وقت ها حس می کنیم که اختلاف با دیگران باعث این هیجان ها شده اند. در این موارد اول باید فکر کنیم که آیا ابراز هیجان ها تعارض را حل می کند یا نه. آیا وقتی هیجانتان را گفتید طرف مقابل می تواند کاری برایتان کند یا نه؟ همدلی، درک هیجان های دیگران.
هرچه تا اینجا گفته ایم در مورد این است که چطور بفهمید هیجان های خودتان از کجا آمده اند و با خودتان چه کار می کنند. اما در مورد دیگران چطور؟ آیا فهمیدن اینکه دیگران چرا این هیجان ها را دارند و ممکن است بعد از هر هیجانی چه رفتاری انجام دهند به بهبود رابطه های ما کمک نمی کند؟ روان شناس ها به این مهارت می گویند همدلی، یعنی دیدن جهان از زاویه دید دیگران.
در نظر گرفتن حالت هیجانی دیگران و دانستن تأثیر آن بر رفتارهایشان باعث می شود که هم ما دیگران را بهتر درک کنیم و هم با ورود نامناسب به دنیای هیجانی شان روز آنها و خودمان را خراب نکنیم.
IQ و EQ چه فرقی با هم دارند؟
فرق هایی که هوش هیجانی و هوش شناختی با هم دارند باعث شده که هوش هیجانی این قدر در دنیا سر و صدا کند و به عنوان یکی از مهارت های زندگی در همه دنیا تدریس شود. دو فرق اساسی این دو هوش اینها هستند:
1-هوش هیجانی را می توان فرا گرفت اما هوش شناختی را نه.
تا جایی که روان شناسان توانسته اند در مورد تأثیر وراثت و محیط روی هوش تحقیق کنند به این نتیجه رسیدند که هوش شناختی بیشتر تحت تأثیر وراثت است. آنها می گویند حداکثر هوشی که ما می توانیم داشته باشیم قبلاً توسط ژن هایمان معلوم شده است و محیط ما می تواند در نهایت همان حداکثر را تأمین کند و نه بیشتر. اما هوش هیجانی مهارتی است که می توان آن را آموخت. در یک کلام آی کیو (IQ) را نمی شود از یک حدی بالاتر برد اما ای کیو (EQ) را چرا.
2-هوش هیجانی موفقیت در زندگی را پیش بینی می کند و هوش شناختی موفقیت در تحصیل.
هوش شناختی در بهترین حالت می تواند به ما بگوید نمره های مدرسه و دانشگاهمان چقدر بالا و پایین می شود اما به ما نمی گوید آیا بعد از تحصیل در زندگی شغلی و خانوادگی آدم موفقی هستیم یا نه. اما هوش هیجانی است که آدم های موفق را از آدم های ناموفق جدا می کند. به این قضیه جور دیگری هم می شود نگاه کرد. هوش شناختی کف موفقیت یک آدم را تخمین می زند اما سقف موفقیت او با هوش هیجانی است.
برای دریافت پرسشنامه استاندارد هوش هیجانی اینجا کلیلک کنید.
منبع: نشریه دانستنیها شماره 31
هوش هیجانی (EQ) چیست؟(بخش:اول)
سازه هوش هیجانی از یکی از روزهای تابستان 1848 در یک شرکت راه آهن سازی در یکی از ایالت های آمریکا شروع شد. شاید ذهن قرن بیست و یکمی شما فکر کند که چند روان شناس در یک گروه تحقیقاتی مثلاً روی کارگرهای آن کارخانه کار کرده اند و فهمیده اند که هوشی به نام هوش هیجانی هم وجود دارد. اما وسط قرن نوزدهم حتی هنوز علمی به نام علم روان شناسی وجود نداشت. ولی اتفاقی که در آن شرکت راه آهن سازی افتاد آن قدر مهم بود که بعدها نظریه پردازهای هوش هیجانی به آن استناد کردند:
فینیس گیج - سرکارگر کار درست در شرکت راه آهن سازی برلینگتون - ساعت 4:30 بعدازظهر 13 سپتامبر دچار یک حادثه وحشتناک شد. میله ای که فینیس با آن کار می کرد بر اثر انفجار پرتاب شد، از زیر چشم چپش رد شد، صورتش را سوراخ کرد، از بالای سرش بیرون آمد و چند متر آن طرف تر روی علف ها افتاد. با این که فینیس نه بیهوش می شود، نه قدرت حرف زدن و فکر کردنش تغییر می کند و نه حتی یادش می رود که ساعت خروجش را بزند (!) اما از آن بعدازظهر لعنتی به بعد همه کسانی که او را می شناسند حس می کنند که فینیس عوض شده است: آقای گیج به شدت تندخو و زودرنج شده بود، فحش های چارواداری می داد و بر اساس حس و حالش دستور می داد. او دیگر نمی توانست هیجان هایش را کنترل کند. انگار میله ای که از سرش گذشته بود بخشی از مغز را که مسؤول راست و ریست کردن احساسات است با خودش برده بود؛ نوعی توانایی که روان شناس ها نزدیک به 150 سال بعد نام آن را «هوش هیجانی» گذاشتند.
رقابت دو نوع هوش
تا همین 20 سال پیش اگر کسی نام هوش را می آورد همه ناخودآگاه یاد «آی کیو» می افتادند. آی کیو عددی است که به شما می گوید توانایی های شناختی و عقلانی شما (مثل حافظه، اطلاعات عمومی، درک مطلب، توانایی های ریاضی و...) چقدر است. آی کیو یعنی بهره هوشی. اگر شما به یک روان شناس مراجعه کنید و بخواهید هوش شما را بسنجد در بهترین حالت یک تست هوش وکسلر روی شما اجرا می کند که تنها توانایی های عقلانی را می سنجد.
اما آیا هوش فقط محدود به همین توانایی های عقلی می شود؟ پیاژه - روان شناس مشهور قرن بیستم - هوش را توانایی انطباق با محیط های جدید تعریف می کند. اما آیا آی کیو می توانست پیش بینی کند که ما چقدر می توانیم با محیط اطرافمان منطبق شویم؟ تحقیقات می گویند آی کیو در بهترین حالت فقط می تواند موفقیت تحصیلی ما را پیش بینی کند. اما دور و بر ما چقدر معدل الفی وجود دارد که آدم های موفقی در محیط کار یا در زندگی خانوادگی نیستند. اولین بار یک روان شناس مشهور به نام ثرندایک از یک هوش متفاوت به نام هوش اجتماعی یاد کرد که می خواست این نقص را جبران کند. او می گفت هوش اجتماعی یعنی کنار آمدن با مردم. بعد از او گاردنر از هوش های چندگانه یاد می کند. به نظر گاردنر هوش فقط محدود به توانایی های عقلانی نیست. هوش زبان شناختی، هوش موسیقیایی، هوش بدنی، هوش بصری، هوش ریاضی، هوش درون فردی، هوش بین فردی و هوش طبیعت شناختی هشت نوع هوشی بود که گاردنر از آنها نام برد.
بعد از گاردنر دقیقاً در سال 1990 دو دانشمند به نام های مایر و سالووی هوش های درون فردی و میان فردی را با هم ترکیب کردند و نام هوش هیجانی را برای اولین بار به دنیای روان شناسی اضافه کردند. آنها می گفتند هوش هیجانی یعنی «توجه به احساسات خود و دیگران، فرق گذاشتن بین آنها و استفاده از این اطلاعات برای بهتر فکر کردن و بهتر عمل کردن.» اگر این تعریف برایتان مبهم است در طول این مطالب کاملاً متوجه نظرسالووی و مایر می شوید. به هر حال آنها برای این توانایی بشری آزمونی هم ساختند و نتیجه ای که فرد از این آزمون می گرفت به «EQ» ( در مقابل IQ) مشهور شد. EQ یعنی بهره هیجانی.
هوش هیجانی چی هست؟
هوش هیجانی را این جوری تعریف کرده اند؛ «توانایی تشخیص دادن هیجان های خودمان و دیگران، توانایی درک هیجان های دیگران و توانایی مدیریت هیجان های خودمان و دیگران.»
هر کدام از بخش های این تعریف خودشان یک مهارت هستند که باید آموخته شوند. برای اینکه به بخش آخر تعریف برسیم هم باید از بخش اول عبور کنیم. یعنی یک جورهایی تعریف گام به گام.
هیجان ها چی هستند؟
برخلاف توانایی های عقلانی مثل استدلال یا حافظه تعریف هیجان خیلی مشکل است. البته وقتی ما می دانیم داریم از چه چیزی حرف می زنیم اما نمی توانیم دقیقاً تعریفش کنیم. قدر مسلم این است که هیجان ها هم مانند انگیزه ها ما را به حرکت وا می دارند. واژه لاتین هیجان (Emotion) با واژه لاتین حرکت (Motion) هم ریشه هستند. غیر از این برخلاف توانایی های عقلی که تقریباً ثابت هستند هیجان به اصطلاح بالا و پایین دارد.
روان شناس ها برای اینکه از شر تعریف دقیق هیجان راحت شوند ولی یک تعریف از آن هم داشته باشند آن را سه بخش انگیختگی فیزیولوژیک (مثلاً ضربان قلب)، (تجربه هشیارانه (نام گذاشتن روی هیجان مثلاً عصبانیت) و مولفه رفتاری (مثلاً دلم می خواست خفه اش کنم) تقسیم می کنند و می گویند همه هیجان ها این سه بخش را دارند.
چند نوع هیجان داریم؟
معمولاً وقتی پای تقسیم بندی هیجان وسط می آید، روان شناس ها از شش هیجان اصلی که در همه فرهنگ های دنیا از نیویورک گرفته تا گینه بیسائو وجود دارد می گویند: ترس، خشم، تعجب، شادی، اندوه و نفرت. جالب این جاست که تظاهر این هیجان ها در صورت در فرهنگ های مختلف دنیا به یک شکل است.
هیجان های پیچیده
حتماً شما هم دارید در دوران خودتان دنبال هیجان هایی می گردید که تا به حال نامی از آنها برده نشده است. درست است هیجان ها معمولاً به شفافیت و شدت هیجان ها اصلی نیستند. هیجان ها ترکیبی تر و پیچیده تر از آنی هستند که بشود تنها به شش طبقه تقسیم شان کرد. بعضی از روان شناس ها با اضافه کردن دو طبقه دیگر به هیجان های اصلی هیجان های مرکب را هم به تقسیم بندی خودشان اضافه کرده اند.
در طبقه بندی بالا ترکیبی از ترس و پذیرش «سلطه پذیری»، ترکیبی از خوشی و پذیرش «عشق»، ترکیبی از خوشی وانتظار «خوشبینی » ترکیبی از عصبانیت و انتظار «پرخاشگری»، ترکیبی از عصبانیت و نفرت «اهانت»، ترکیبی از اندوه و نفرت «ندامت»،ترکیبی از اندوه و تعجب «یاس» و ترکیبی از تعجب و ترس «هیبت» نامیده شده است.
درک هیجان ها یعنی چه؟
اگر تشخیص هیجان ها مثل الفبای یک زبان باشد، درک هیجان ها یعنی دانستن طرز کار زبان؛ اینکه هر کلمه ای چه معنایی دارد، کجای جمله می آید و فرق بین فعل ها و اسم های مختلف در چیست. اگر این مثال بیشتر گیجتان کرده و خیلی دل خوشی از آموختن زبان ندارید، در یک کلام درک هیجان ها یعنی اینکه بدانیم هر هیجانی چرا در ما به وجود آمده و حالا که در ما به وجود آمده ممکن است چه عواقب مثبت یا منفی ای برایمان داشته باشد. همان طور که تشخیص هیجان ها در دوبخش تشخیص خودمان و تشخیص در دیگران داشت، درک هیجان ها نیز هم مربوط به هیجان های خودمان می شود و هم مربوط به هیجان های دیگران.
چرا این طوری شدم؟
اینکه ما بفهمیم چرا غمگین شده ایم، چرا شاد شده ایم و چرا ترسیده ایم یا کمی پیچیده تر چرا از یک نفر خوشمان می آید یا بدمان می آید از تشخیص هیجان هم واجب تر و مهم تر است. روی هم رفته برای هر کدام از هیجان های اصلی می توان یک علت کلی ذکر کرد. اما همین علت کلی می تواند در زندگی شخصی هر نفر یک معنی داشته باشد. مثلاً اندوه معمولاً به خاطر از دست دادن یک چیز ناشی است. برای یک نفر این از دست دادن می تواند گم کردن یک روان نویس باشد، برای یک نفر رفتن معشوق و برای یک نفر مرگ مادر. اینکه دقیقاً بدانید چه چیزی باعث چه حسی در شما شده است می تواند به شما کمک کند که هم بهتر خودتان را بشناسید و هم بهتر هیجان هایتان را مدیریت کنید.
برای دریافت پرسشنامه استاندارد هوش هیجانی اینجا کلیلک کنید.
15روش برای آنکه روز خود را با انگیزه آغاز کنید.
بارها شده است که صبح با صدای زنگ از خواب بیدار شده اید و این جملات را با خود گفتید: “اَه، دوباره صبح شد. باید دوباره به آن شرکت لعنتی بروم”. زنگ ساعت را برای 10 دقیقه دیگر کوک می کنید و 10 دقیقه دیگر ساعت مجدداً زنگ می زند. دوباره همان جملات و ساعت برای 5 دقیقه دیگر کوک می شود. نهایتاً پس از 5 دقیقه بیدار می شوید. در حالی که انگیزه لازم را برای شروع یک روز پر انرژی با جملاتی که گفته اید از خود گرفته اید.
در این مقاله می خواهم شما را با 15 روش برای آنکه صبح خود را با انگیزه شروع کنید، آشنا کنم.
درخواست من از شما این است که پس از خواندن هر روش در ذهن خود تجسم کنید تاثیر این کار زمانی که صبح از خواب برمی خیزید بر شما چیست و این کار چقدر انگیزه شما را برای آغاز یک روز پر از انرژی مثبت افزایش می دهد.
بیایید به بررسی این روشها بپردازیم.
1- بزرگترین رویاهای خود را به یاد آورید.
این کار بسیار ساده است. بارها این روش را در مقالات و کتابهای گوناگون خوانده اید. حتی در فیلم راز به این روش اشاره شده است. یک تخته وایت برد تهیه کرده و بزرگترین رویاهای خود را بر روی آن یادداشت کنید. یا اینکه تخته آرزوهای خود را که قبلاً آن را تهیه کرده اید دقیقاً جایی که صبح بتوانید با اولین نگاه پس از بیدار شدن آن را ببینید، آویزان کنید. حتی بر روی تخته وایت برد می توانید جملات انگیزشی از بزرگان موفقیت یادداشت کنید. می توانید اهداف روزانه، هفتگی، ماهانه یا سالیانه خود را بر روی آن بنویسید تا هر روز صبح با یادآوری آنها انرژی فوق العاده ای از دیدن آنها به دست آورید. در خصوص تخته آرزوها به زودی مقاله ای در اختیار شما قرار خواهم داد.
2- فقط به امروز توجه کنید.
شما می توانید در گذشته یا آینده خود فرو بروید. ماجراهای مختلف را در ذهن خود بیاورید و مدام با آنها کلنجار بروید. جملات یا عکس العمل هایی را که در موقعیت های مختلف می توانستید انجام دهید و ندادید را مرور کنید و پیوسته با دیگران در ذهن خود چالش کنید. به نظر شما این کار چه سودی برای شما دارد؟
جز اینکه زمانی را که می توانستید برای رسیدن به هدفتان به کار ببرید صرف موضوعی کرده اید که گذشته است؟ می دانید در همین زمان افراد زیادی بر روی اهدافشان تمرکز کرده اند و با قدمهایی کوچک راه بلند موفقیت را طی می کنند؟
از گذشته درس بگیرید، تجربه بیاندوزید اما در آن فرو نروید. شما به عنوان یک انسان موفق باید بتوانید ذهن خود را کنترل کنید. اگر بتوانید با کنترل ذهن، فقط به اهداف خود فکر کنید، مطمئن باشید که به هدف خود خواهید رسید.
به نحوه جاری شدن آب دقت کنید. در هر بخش از مسیر پیشروی خود که به سنگ یا سدی برخورد می کند به جای متوقف شدن و صرف انرژی جهت از بین بردن آن با تغییر جهت، همراه کردن و یا سر ریز شدن مسیر خود را ادامه می دهد.
3- فقط 3 کار مهم را در لیست کارهای روزانه خود قرار دهید.
لیست کارهای روزانه خود را از موارد مختلف پر نکنید. درست است که شما می خواهید در طی زمان یک شبانه روز تا آنجا که ممکن است کارهای مختلفی را در مسیر اهدافتان انجام دهید، اما فقط 3 کار را که از همه مهمتر است انتخاب کرده و به خود قول بدهید که تنها پس از انجام این 3 کار به پیگیری سایر امور خواهید پرداخت.
این کار به شما کمک می کند بر روی مهمترین امور روزانه خود تمرکز کنید و پس از انجام موفق آنها با انگیزه و سرعت بیشتری به سمت هدف خود حرکت نمایید.
4- نظم را تمرین کنید.
نظم در انجام امور از مهمترین وظایف یک انسان موفق است. در رعایت نظم است که ما آزادی را بدست می آوریم. با دستیابی به آزادی ما فرصت انجام امور بیشتری را می یابیم، پیشرفت کرده و لَختی را از خود دور می کنیم.
امروز صبح فقط به کارهایی که امروز باید آنها را انجام دهید فکر کنید. کارهای روزهای دیگر مهم نیست. این خود تمرین نظم است و نظم چیزی نیست که با یک بار انجام تمام شود. باید هر روز نظم را تمرین کنید.
از کسانی که موفق هستند سوال بپرسید که نحوه و زمان انجام امور زندگی آنها چگونه است؟ قطعاً پاسخی که از ایشان دریافت می کنید، حاوی نظم در انجام امور روزمره آنها است.
از یک قهرمان ورزشی پرسیدند که چه زمانهایی ورزش می کنی؟ او در پاسخ گفت : “هر روز، و هیچ روزی را نیز از دست نمی دهم، زیرا می دانم که اگر یک روز را از دست دهم، برای از دست دادن آن در روزی دیگر دلیلی برای خود خواهم آورد.“
برای موفق شدن مانند افراد موفق تمرین کنید. آنها نظم را سرلوحه کارهای خود قرار داده اند و موفق شده اند. پس شما هم چنین کنید. هر روز نظم را تمرین کنید. طوری که جزئی از وجود شما شود.
5- یک محیط الهام بخش برای خود خلق کنید.
محیط اطرافتان می بایست برای شما الهام بخش باشد. پیرامون خود را از تصاویری که برای شما الهام بخش و انگیزشی هستند، در محیطی تمیز و خلوت پر کنید. محیط شلوغ و درهم برهم باعث شلوغی ذهن شما نیز می شود. محیط کار خود را نیز آنگونه که دوست دارید و قوانین به شما اجازه می دهند از موارد الهام بخش پر کنید. جملات انگیزشی، تصاویر افراد موفق، تصویر هدفتان و …. می تواند نمونه ای از این موارد باشد. با توجه به آنکه بیشتر زمان خود را در طی شبانه روز در محل کارتان می گذرانید، سعی کنید این محیط را برای خود الهام بخش و انگیزشی کنید.
6- لیستی از جملات انگیزشی را نزدیک میز کار و محل خوابتان داشته باشید.
خواندن این جملات به شما کمک می کند تمرکز کرده، خوشبین بوده و آگاه شوید که موفقیت به سرعت به دست نمی آید و اینکه موفقیت کار سخت، از خودگذشتگی و فداکاری زیادی را می طلبد.
7- هر روز ورزش کنید.
برای آنکه با انگیزه باشید، می بایست افکار منفی را از خود دور کنید. اگر به لحاظ جسمی در وضعیت خوب و مناسبی باشید، این به شما کمک می کند با انرژی مثبت بیشتری به سمت اهداف خود پیشروی کنید.
برای مردان سلامت جسمانی به ترشح بیشتر هورمون تستسترون، که باعث کاهش افسردگی در آنها می شود، کمک می کند.
8- اهدافی کوچک و قابل اندازه گیری برای خود تعیین کنید.
شما اهداف بزرگی دارید و مطمئن نیز هستید که آنها به اندازه کافی واضح نیز هستند. اما لازم است تا این اهداف بزرگ به اهداف کوچکتری که در مجموع آن اهداف بزرگ را بسازند، تقسیم شوند. سعی کنید این اهداف کوچک قابل اندازه گیری و انجام باشند. با این کار شما در هر لحظه می توانید میزان پیشرفت خود را بسنجید و بدانید در چه مرحله ای قرار دارید.
9- در بازه های 90 تا 120 دقیقه ای کار کنید و بین این زمانها به استراحت بپردازید.
کار شما می بایست مشتاقانه، هدفمند و با تمرکز باشد. تحقیقات نشان داده اند که تمرکز پس از طی زمان 90 دقیقه به تدریج کاهش می یابد.
در صورتی که پس از 90 دقیقه کار مداوم، استراحتی کوتاه داشته باشید، این کار باعث ترشح هورمون آندروفین شده و علاوه بر اینکه تمرکز شما را افزایش می دهد موجب افزایش انرژی شما نیز می شود.
10- بر روی اهداف کوچک تمرکز نکنید. بزرگ فکر کنید.
بر روی اهداف کوچکی که رسیدن به آنها خوشحالی شما را نیز در پی ندارد تمرکز نکنید. شما می بایست با تکمیل مراحل رسیدن به یک هدف خوشحال و هیجان زده شوید. اگر رسیدن به این هدف برای شما مهم نباشد، پس چگونه می خواهد به شما انگیزه بدهد؟
11- هر هفته یکبار میز کار و محل زندگی خود را تمیز کنید.
اگر می خوهید همچنان با انگیزه باشید حداقل هفته ای یکبار میز کار و محل زندگی را تمیز و مرتب کنید. آشفتگی محیط بیرون شما، آشفتگی محیط درون شما را در پی خواهد داشت.
12- در ماه حداقل به یک مسافرت کوتاه بروید.
خارج شدن از فضای فشار و سختی و حضور در طبیعت به شما کمک می کند، انرژی از دست رفته خود را به دست آورید. همچنین این حضور در طبیعت نیروی خلاقیت شما را نیز بهبود می دهد. لازم نیست پول زیادی خرج کنید. سعی کنید کمی از شهر و شلوغی های آن دور شده و تجدید انرژی کنید تا توان تمرکز شما افزایش یابد.
13- به طور مداوم مطالعه کنید.
مردمان بزرگ و موفق کتاب می خوانند. کتاب بهترین دوست آنهاست. وبلاگ افراد موفق و مشهور را بخوانید. برای مثال بیل گیتس در وبلاگ خود دائماً در خصوص کتابهایی که می خواند توضیح می دهد. در تمام مطالعات من از افراد بزرگ، سیاستمداران، کارآفرینان یا فاتحان، افزایش دانش چیزی بوده است که همه آنها آرزوی آن را داشتند. اگر بزرگی در آینده را می خواهید، اکنون مطالعه کنید.
14- از میزان انرژی خود یادداشت برداری کنید.
میزان انرژی و انگیزش خود را در یک هفته به طور مداوم یادداشت کنید تا بتوانید از آن الگو برداری کرده و پیشرفت کنید. کارهای مهم خود را طوری برنامه ریزی کنید که در زمانهایی که بیشترین انرژی و انگیزه را داشته اید انجام دهید.
15- بر نبردهای ذهنی خود غلبه کنید.
در کتاب “بیندیشید و ثروتمند شوید“، ناپلئون هیل، به طور مداوم به نبردهایی که در ذهن ما می گذرد، اشاره می کند. افکار می بایست به شما کمک کنند تا در مسیر خود به سمت اهدافتان موفق شوید. حال ممکن است شما بپرسید چگونه تمام افکاری که به ذهنمان می آید را کنترل کنیم. شما ممکن است افکاری که وارد ذهنتان می شود را نتوانید کنترل کنید، اما باید این قدرت را داشته باشید تا بتوانید بهترین آنها را انتخاب و به آن توجه کنید.
ذهن خود را با افکار سازنده، مثبت و بزرگ پر کنید. به نگرانیها و ترسهای خود انرژی ندهید. آنها فایده ای برای شما ندارند و شما را از اهدافتان دور می سازند.
برگرفته از: وب سایت سرزمین موفقیت
زبان بدن افراد با اعتماد به نفس
داشتن و نداشتن اعتماد به نفس در زندگی روزمره هر آدمی بسیار تاثیرگذار است. فکر کنید در یک کلاس درس حضور دارید و آن درس را به خوبی بلد هستید. استاد سوالی را میپرسد، شما اگر اعتماد به نفس داشته باشید دست خود را بالا برده و پاسخ را بلند و شفاف می گویید اما اگر فردی بدون اعتماد به نفس باشید با توجه به اینکه پاسخ را میدانید ترجیح میدهید سکوت کنید. پاسخ ندادن در جمع برای شما مهمتر از آن است که نمره خوبی از آن درس بگیرید. بدین ترتیب بیاعتماد به نفس بودن یعنی عقب ماندن از خیلی فرصتها در زندگی.
با اعتماد به نفسها مثبتگرا هستند
این افراد مثبتگرا هستند و همیشه مسائل را مثبت و خوب میبینند و افکارشان را باصدای بلند بیان میکنند، آنها به نکات منفی توجه دارند ولی هیچگاه درباره این موضوعات حرفی نمیزنند. از دستهای خود زیاد استفاده میکنند و در تمام توضیحات کلامی دستها را همراه میسازند. در واقع دستها را ابزاری برای بیان احساسات خود میدانند. استفاده از حرکات که قاطعیت و اصالت را نشان دهد جزء دستور کار آنهاست. دستهای دیگران را لمس میکنند و دستهای خود را همچون یک جمله رقصان در هوا به حرکت درمیآورند. آنان دستها را جزء داراییهای ارزشمند برای بیان کلمات و جملات خود میدانند.
تمام قد و استوار
قدمهای آدم با اعتماد به نفس گاه تند و همراه با استواری است. این قدمهای تند نشاندهنده عجله و شتاب نیست بلکه نشانه یک نوع تفاوت ظاهری و اطمینان از حرکت درست در مسیر است. معمولا موقع ایستادن سینه خود را ستبر میکنند و جلوی شخص مورد نظر میایستند تا دیگران آنها را تمام قد و از تمام زوایا ببینند. اینکار یک نوع فخرفروشی نیست بلکه این افراد از دیده شدن لذت میبرند و خود را در معرض نقد دیگران قرار میدهند چون از گفتوگوی دیگران در مورد خود لذت میبرند. این افراد بهطور معمولا پاهای خود را اندازه عرض شانه باز میکنند و نوک انگشتان پاها را رو به جلو قرار میدهند تا استوارتر بایستند.
خندههای بلند
خنده این افراد با صدای بلند و رسا همراه است. از خندیدن با صدای بلند در جمع لذت میبرند، دوست دارند بر دیگران تاثیر بگذارند و دیگران از خنده آنها مطلع شوند. از خندیدن با صدای بلند به عنوان یک ابزار برای دیده شدن استفاده میکنند. علاوه بر این در تلاش هستند تا همیشه دندانهای تمیز و سفیدشان را به همه نشان دهند.
سکوتهای معنادار
افراد دارای اعتماد به نفس معمولا یک مشخصه یکسان دارند و آن سکوتهای معنیدار آنهاست که در میان جملات دیگران و جملات خودشان از این سکوتها استفاده میکنند. این سکوتها برای جلب توجه و گرفتن زمان برای فکر کردن درباره جملات دیگران است. آنها میدانند کجا ساکت شوند و چه وقت سر خود را به طرفین تکان دهند.
آنها میدانند سکوت برای انجام کارها چه قدرتی دارد. افرادی که اعتماد به نفس دارند فاصله ایستادن خود را با دیگران معین و سعی میکنند اندازه یک جلو نظام که در مدارس آموختیم با دیگران فاصله داشته باشند. آنها با ایجاد فاصله حریم خود را مشخص میکنند. دست در جیب گذاشتن و ایستادن یکی دیگر از نشانههای افراد با اعتماد به نفس بالاست. آنها یک دست خود را در جیب قرار میدهند و با دست دیگر حرکات غیر کلامی را بیان میکنند. با گذاشتن یکی از دستها در جیب نشان میدهند که قدرت استدلال و تفکر خوبی دارند.
ازمقایسه دست بردارید
هیچوقت خود را با دیگران مقایسه نکنید. یکی از بهترین روشها برای افزایش اعتماد به نفس این است که از مقایسه خود با دیگران دست برداریم. مشکل اینجاست که شما فقط قسمت کوچکی از شخصیت فردی را که در حال مقایسهاش با خودتان هستید، میبینید. هر شخصی به صورت متفاوت فکر، درک و احساس میکند و یاد میگیرد.
شما تنها فرد این جهان هستید که قابلیتی خاص دارید. منظور من تواناییهای خارقالعاده نیست بلکه منظور روش و راهی است که شما برای حل یک مسئله از آن استفاده میکنید. یادتان باشد هیچ دو اثر انگشتی یکسان نیست. وقتی شما خود را با فرد دیگری مقایسه میکنید، در ذهنتان او را در تمام مسائل بهتر از خود میبینید. این کار به هیچوجه روش خوبی برای ارزیابی خودتان نیست. به جای این کار بهتر است نگران این باشید که چقدر خودتان را دوست دارید. احتمالا وقتی ببینید افرادی که خود را دوست دارند چقدر شادتر از افرادی هستند که خود را دوست ندارند بهطور حتم شگفتزده میشوید.
شیوه نشستن پشت میز و صندلی
تکیه کردن به صندلی و دست گذاشتن روی میز از دیگر نشانههای این افراد است. آنها انگشتان خود را روی میز قرار میدهند، انگار که مالک میز و صندلی زیر دست خود هستند. خیلی محکم و صاف مینشینند، انگار کسی قرار است صندلی را از زیر آنها بگیرد. آنها مراقب جایی که مینشینند هستند و حواسشان بهاطراف است. آنها خود را دوست دارند، برای بدن خود احترام قائل هستند و سعی میکنند همیشه و همه جا خوش بگذرانند، مثلا کمتر از وسایل و خوراکیهای مضر استفاده میکنند چون میخواهند همیشه بدنی سالم داشته باشند.
هر عملی عکسالعملی دارد
از دیگران تعریف کنید و مثبتاندیش باشید؛ این کار به شما اجازه میدهد نقاط قوت دیگران را ببینید و از آنها تعریف کنید. شاید بپرسید این چه ربطی به اعتماد به نفس دارد؟ وقتی شما از دیگران تعریف میکنید بهطور حتم آنها هم همینگونه با شما رفتار میکنند و از نقاط قوت شما میگویند. روایتی وجود دارد که میگوید «اگر خواستید چیزی به دست بیاورید اول باید آن را به دیگران ببخشید.» وقتی دیگران نقاط قوت شما را بیان میکنند مانند ذرهبینی عمل میکنند که رفتارهای مثبت شما را بهتر نشان میدهند و این موجب پیشرفت و افزایش اعتماد به نفستان میشود.
با ترسهایتان روبهرو شوید و از آنها فرار نکنیم
ترسیدن یکی از دلایل نداشتن اعتمادبهنفس در میان بیشتر مردم دنیاست. ترسهای ما با احساسی که ما از خودمان داریم رابطه مستقیمی دارد. وقتی از چیزی میترسیم، حس میکنیم که در آن زمینه ناتوان هستیم و این موجب کاهش اعتماد به نفس میشود. برای رفع این مشکل باید با ترسهایتان روبهرو شوید. از ترسهایتان وحشت نکنید. بهترین راه این است که بفهمید چرا این ترسها در شما به وجود آمدهاند. یاد بگیرید هیچگاه از شکست نترسید. هر شخصی بارها در زندگی شکست میخورد؛ شکستهای شما زندگیتان را تعریف نمیکند.
با غذا و ورزش میتوان اعتماد به نفس داشت
غذای خوب یعنی سوخت خوب برای بدن. ظاهر بد شما علت اصلی اعتماد به نفس پایین شماست. بهبود ظاهر شما میتواند به طرز شگفتانگیزی اعتماد به نفستان را افزایش دهد. به نظر من بهترین راهی که هم میتوانید حس خوبی داشته باشید و هم اندامی مناسب، ورزش کردن است. هر ورزشی که انجام دهید خوب است چون باعث ترشح آندورفین میشود؛ این ماده شیمیایی موجب احساس نشاط و بالا رفتن روحیه شما میشود. ورزش کردن به خودی خود اعتماد به نفس را بالا میبرد و تناسب اندام را همراه دارد. در این صورت بیشتر لبخند میزنید و احساس خوبی خواهید داشت.
از نگاه کردن به دیگران نهراسیم
ارتباط چشمی برقرار کنید. اکثر مردم نگران این هستند که دیگران چگونه در مورد آنها فکر میکنند. با ایجاد ارتباط چشمی میتوانید خود را یک فرد شایسته، نترس و با اعتماد به نفس نشان دهید. یک ترفند کوچک وجود دارد و آن اینکه اگر شما از این ترس دارید که مستقیم به چشم طرف نگاه کنید، به جای چشمان طرف، به فاصله میان دو ابروی او نگاه کنید. در این حالت نه شما مستقیم به فرد نگاه کردهاید و نه آن فرد متوجه این موضوع میشود. برای این کار باید مدتی تلاش کنید تا این کار به عادت شما تبدیل شود.
با اعتماد به نفسها و ساعتشان
افرادی که اعتماد به نفس بالا دارند لوازم و ملزومات خود را در دید افراد دیگر قرار میدهند، مثلا ساعتی که به دست دارند را آشکار نشان میدهند و سعی میکنند همگان ساعت آنها را ببیننداگر کسی از آنها ساعت بپرسد دست خود را جوری بالا میآورند که همگان مارک ساعت و نوع ساعت را تشخیص دهند. هیچگاه به لباس و وسایل دیگران زل نمیزنند و سعی در تعریف آنها ندارند بلکه به صورت نامحسوس وسایل دیگران را مورد تحلیل قرار میدهند و هیچ وقت در جمع خود را با دیگران مقایسه نمیکنند. از اینکه در جمع با کسی صحبت کنند هیچ ترس و واهمهای ندارند اما سعی میکنند در جمع با کسی بحث نکنند و دیگران را مورد انتقاد قرار ندهند.
با اعتماد به نفسها چه شکلی هستند؟
وقتی با افراد سرشار از اعتماد به نفس صحبت میکنید با تکان دادن سر در جهات مختلف به شما نشان میدهند که حرفهایتان را میشنوند. آنها جوری میایستند که مخاطبشان سمت راست آنها قرار بگیرد و سر را به سمت طرف مقابل متمایل میکنند. این کار باعث میشود دید کلی افراد نسبت به بدن آنها تغییر نکند و حرفها را راحتتر بشنوند. این افراد تعریف و تمجید دیگران نسبت به خودشان را بهراحتی میپذیرند به طوری که میتوان این موضوع را هنگام صحبت با آنها فهمید چون تایید سر و برق زدن چشمهایشان نشاندهنده این ویژگی است.
عطر وسیله ضروری برای این افراد
طرفدار عطر و بوی خوش هستند و همیشه سعی میکنند یک عطر خوب در کیف و وسایل خود داشته باشند. آنها عطر را جزء وسایل ضروری خود میدانند و سعی میکنند همیشه بوی خوب بدهند و هرازگاهی هم عطر زدن را در روز تکرار میکنند. افراد دارای اعتماد به نفس صاف مینشینند یا از ژستهای بسیار خاص زبان بدن برای ایجاد تفاوت با دیگران استفاده میکنند. آنها هنگام نشستن لباس خود را جمع میکنند تا کمترین تا خوردگی و چروک را داشته باشد. چنین افرادی با اطمینان خاطر مینشینند، دستههای صندلی را همچون فرمانروایان لمس میکنند و دستهای خود را روی دستههای صندلی قرار میدهند. همیشه سعی میکنند رو به سمت نفر مقابل بنشینند و دیگران را راحتتر ببینند. آنها سعی میکنند افراد مقابل را زیر نظر داشته باشند.
شیک لباس بپوشید
لباس گران لازم نیست، فقط خوب لباس بپوشید. شنیدهاید که میگویند «وقتی خوشتیپ باشید، احساس خوبی خواهید داشت؟» این جمله واقعا حقیقت دارد. وقتی شما شیک لباس بپوشید بر خودتان و دیگران تاثیر مثبت میگذارید. این گونه لباس پوشیدن احساس راحتی خاصی را در شما ایجاد میکند. شیک لباس پوشیدن یکی از سادهترین راهها برای افزایش اعتماد به نفس است.
پرسشنامه فردگراییاقتصادی تجدید نظرشده فلدمن
پرسشنامه فردگرایی اقتصاد ی شامل 10 سئوال و توسط فلدمن تهیه شده است و پاسخ ها ی این پرسشنامه بر مبنای طیف لیکرت (کاملا موافق تا کاملا مخالف ) کد گذاری شده است.
.توجه:( نحوه ی نمره گذاری و شرح پایایی و روایی آن در پرسشنامه ذکر شده است).
برای دانلود این پرسشنامه اینجا را کلیک نمایید.مقیاس چهارعاملی عدالت سازمانی (کالکوئیت)
Four-factor Organizational Justice Scale
در تمام پژوهش های عدالت سازمانی از آغاز تا کنون این مجادله مطرح بوده است که عدالت یک سازه یک، دو، سه یا چهار عاملی است)کوهن، کاراش و اسپکتور، 2001 ؛ کالکوئیت، ( 2001 . گرینبرگ 1990 ) ) تاکید می کند که تمام تحقیقات قبلی در زمینه عدالت یک مشکل عمده دارند و آن این که همه آن ها برای سنجش عدالت تنها از یک گویه که خاص آن تحقیق طراحی شده است و نم ی توان روایی سازه آن را بررسی کرد، استفاده کرده اند. لیند و تیلر ( 1988 ) نیز اشاره می کنند که توجه چندانی به ثبات اندازه گیری سازه عدالت سازمانی در مطالعات مختلف نشده است . اما برای فهم تاثیر عدالت سازمانی باید ابزار استانداردی داشت که ابعاد مختلف عدالت را با در نظر گرفتن تفاو ت های بین آنها اندازه گیری کنند . علیرغم اهمیت نظری و عملی شناخت ساختار عاملی عدالت و اندازه گیری معتبر آن، تا سالهای اخیر به آن توجه نشده بود.
کالکوئیت ( 2001 ) با هدف رفع نارسایی هایی که ذکر شده ، به ساخت و تدوین ابزاری 20 ماده ای برای اندازه گیری چهار بعد عدالت همت گماشت.
توجه:( نحوه ی نمره گذاری و شرح پایایی و روایی آن در پرسشنامه ذکر شده است).
برای دانلود این پرسشنامه اینجا را کلیک نمایید.
پرسشنامه هوش هیجانی در ورزش (لان و همکاران)
یکی از پرسشنامه های رایج خودسنجی در زمینه ی هوش هیجانی پرسشنامه هوش هیجانی در ورزش لان و همکاران (2009) است که برمبانی تحقیقات آستین و همکاران (2004) و شاته و همکاران (1998) آماده شده بود. این پرسشنامه شامل 33 گویه است که برای اندازه گیری ادراکات افراد در مورد شناسایی، درک، کنترل و تنظیم هیجانات و عواطف در خود و دیگران استفاده می شود. این پرسشنامه مقیاسی خودسنجی مشتمل بر 33 گویه و شش عامل است که تمایل و عزم فرد به تداوم مشارکت در فعالیت های ورزشی را نشان می دهد.
توجه:( نحوه ی نمره گذاری و شرح پایایی و روایی آن در پرسشنامه ذکر شده است).
برای دانلود این پرسشنامه اینجا را کلیک نمایید.
پرسشنامه تعهد ورزشی
این پرسشنامه ی بر اساس مدل تعهد ورزشی اسکانلان و همکاران (1993) ساخته شده است. این پرسشنامه یک مقیاس خودسنجی مشتمل بر 26 گویه (ماده ) و شش مولفه است که تمایل و عزم فرد به تداوم مشارکت در فعالیت های ورزشی را نشان می دهد. این مدل تنها بر اساس عوامل اثر گذار بر آن ساخته نشده است، بلکه در این مدل بررسی حالت روانی تعهد ورزشی نیز مورد توجه قرار گرفته است. بنابراین، در این مدل علاوه بر مولفه های تعیین کننده تعهد ورزشی، مولفه ای به عنوان تعهد به ورزش گنجانده شده که در واقع نشان دهنده ی حالات روانی ناشی از تعهد فرد به ورزش مورد نظر است. تعهد ورزشی ( 9گویه) و مولفه های تعیین کننده با عناوین لذت ورزشی ( 4 گویه) ، مشغولیات جایگزین (4 گویه)، سرمایه گذاری های شخصی ( 3 گویه)، فشار اجتماعی (7 گویه) و فرصت مشارکت ( 4 گویه نام گذاری شده اند. گویه ها به صورت جمله ی خبری و سوالی ارائه شده است. پاسخ هر گویه بر اساس مقیاس پتج درجه ای لیکرت از کاملاً مخالفم(1) تا کاملاً موافقم (5) نمره گذاری شده است.
توجه:( نحوه ی نمره گذاری و شرح پایایی و روایی آن در پرسشنامه ذکر شده است).
برای دانلود این پرسشنامه اینجا را کلیک نمایید.
مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.